پاسخ : صندلی داغ رتبه های برتر کنکور(تجربی.خ رضایی)
به نقل از dr.gh :
من یه مشکلی که دارم اینه که از قلمچی متنفر شدم..

چون اگه قلم چی خوب بدمتا دو هفته خوبم..اگه خراب کنم
تا دو هفته حس حقارت میکنم!!!

وقتی فک میکنم که قلم چی شده تعیین کننده حالت روحی من ازش بدم میاد :-\
طوری که سر جلسه دوس دارم دفترچه رو پاره کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خب هر آزمونی تا حدودی اینطوریه! آدم خراب کنه یا طبیعتا دپرس میشه یا اینکه انگیزه پیدا میکنه تا بیشتر درس بخونه. این آزمونا نه کاملا شبیه کنکوره و نه حتی درصد و تراز توش کاملا نشان دهنده میزان یادگیریشه. اینا همه میخوان کمکت کنن تا برای کنکور اماده بشی نه مایه عذابت بشه.
خب حالا که نمیتونی ازمونتو عوض کنی(چون یه ضربه شدید به برنامه ریزیت میزنه) و حتی اگه عوضم کنی بازم نسبت به اون ازمون بعد یه مدت همین احساس رو پیدا میکنی پس دیگه چاره ای نمیمونه جز اینکه ازمونت خوب بشه
ولی جدای از شوخی همین دپرس شدنا هم یه جور تلنگره واسه تلاش بیشترت. هر صعودی یه نزولی هم داره به هر حال.
تو سعی کن خودت سوال رو تحلیل کنی و به درصدات با توجه به سختیاش توجه کنی. زیاد خودتو درگیر ترازو رتبه و ... نکن. برو نتایج کنکورو ببین. خیلی ها با تراز کمتر رتبه ی بهتر داشتن.
به نقل از ghazal! :
چطوری میرسیدی ایییییین همه کتاب تستو بخونی؟!!
خب اولا که گفتم همه رو کامل نخوندم. دوما بازم گفتم که یادگیریم با تست بود در نتیجه مقدارش بالا بود. سوما هر کس یه روش خوندی داره و تست زیاد الزاما نتیجه ی بهتر نمیده. چهارما من شدیدا ادمیم که از تکرار بدم میاد پس مجبور بودم هر بار یه کتاب جدید کار کنم تا حوصله م سر نره.
به نقل از نـــگـ◕‿◕ـن :
من یه مورد رو بگم (ببخشید البته )
فک کنم جزو بزرگترین ویژگی هایی که نیلوفر داشت این بود که عزای درس رو نمیگرفت

دقیقا با همین عنوان

خودت توضیح بده یعنی چی

راجع به تند خوانیتم توضیح بده لطفا . مثلا یه سری فکر میکنن 100 بار نخونن یا زیاد وقت نذارن نمیشه
خب فک کنم تعریفش این بشه که با پیش فرض سراغ یه درس نمیرفتم. مثلا "وای فلان مبحث خیلی سخته خیلی وقت میبره عمرا یاد بگیرم اینا" یا حتی موقعی که عقب بودم با خودم میگفتم خب وقت هست. در اصل نمی اومدم با فکرای اضطراب آور وقت خودمو تلف کنم. به جای اینکه فک کنم وای فلان مبحثو نخوندم و 1 ساعت به بدبختیام فک کنم سعی میکردم سریع تر شروع ش کنم. حتی اگه نتیجه خوبیم نمیگرفتم تعمیم میدادم به همه. :اعتماد به نفس

مثلا میگفتم خب همه بلد نیستن یا واسه همه سخته. درست توضیح دادم نگین جان؟
خب این فرآیند تندخوانی کلا فرایند مفید و به درد بخوریه. تو سال کنکور شاید اگه ساعت مطالعه بالایی داشته باشین و چون وقت زیاد هست خودشو نشون نده. اما مثلا تو همین ترم 1 پزشکی..حجم درسا برای امتحان خیلی زیاده(مخصوصا تو شیوه نوین) خیلیا نمیرسن مباحثو تموم کنن اما من یه دور اجمالی میخوندم و وقت پیدا میکردم 1 2 بار دوره کنم. چون مطالب زیاده این طوری با مرور بیشتر بهتر یاد ادم میمونه.
اما سال کنکور...مثلا من ی اشکالی پیدا میکردم تو زیست...رهاش میکردم و میگفتم شاید تا اخر فصل جواب سوالمو بفهمم...ذهنمو درگیر اون سوال نمیکردم فقط یه علامت سوال بغل جمله ای که نفهمیده بودم میزاشتم و ازش رد میشدم. بعدا اگه با زدن تست و خوندن نمیفهمیدم میپرسیدم.
یا مثلا ما فک میکنیم برای کنکور باید مو به مو از بار اول حفظ بشیم. که تقریبا یه چیز غیر ممکنیه. همون طور که قبلا هم گفتم وقتی تعداد دوره بره بالا هر بار چشم ادم دنبال یه چیز جدید میگرده و نکات جدیدو پیدا میکنه+ هر بار ما میخوایم یه بار دیگه بخونیم طبیعتا یه تعداد تست زدیم و اطلاعاتمون بالاتر رفته پس موقع خوندن دوباره میتونیم ارتباطات بیشتریو کشف کنیم.