- ارسالها
- 130
- امتیاز
- 2,081
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی
- شهر
- اراک
- سال فارغ التحصیلی
- 94
- رشته دانشگاه
- پزشکی
از من بگير حالت ِ ديوانگيِم را
با هرچه هست - غير تو - بيگانگيم را
اين چشم های زل زده ی خانگيم را
يک شب ببند در چمدانت برو سفر
از من بگير حالت مردی عقيم را
هر روز طعنه های جديد و قديم را
در من بپيچ جاده ی نامستقيم را
تا طی کنيم باز مسیری درازتر
از من بگير حالت افسردگيم را
سر را به باد دادن و سرخوردگيم را
دنیای بين زندگی و مردگيم را
از يک خدای برزخی خشمگين بخر
از من بگير حالت فرماندگيم را
در جمع بچّگانه ، پدرخواندگيم را
از جای پات حس عقب ماندگيم را
با من کمی کنار بيا ، با دو چشم ِتر
از من بگير حالت مردی حسود را
از کفش هام حسّ پريدن به رود را
حسّ کسی که از پل ات افتاده بود را
که ايستاده ام وسط ِنقطه ی خطر
از من بگير حالت وابستگيم را
مثل ِشب ِکش آمده پيوستگيم را
بيرون کن از تمام تنم خستگيم را
دست مرا بگير به خواب خودت ببر
از من بگير حالت يکدندگيم را
هم شعر ، هم شعور نويسندگيم را
تنها اميد ِمانده ی در زندگيم را
از من بگير ، از من ِتنهای در به در
بانو فاطمه اختصاری
با هرچه هست - غير تو - بيگانگيم را
اين چشم های زل زده ی خانگيم را
يک شب ببند در چمدانت برو سفر
از من بگير حالت مردی عقيم را
هر روز طعنه های جديد و قديم را
در من بپيچ جاده ی نامستقيم را
تا طی کنيم باز مسیری درازتر
از من بگير حالت افسردگيم را
سر را به باد دادن و سرخوردگيم را
دنیای بين زندگی و مردگيم را
از يک خدای برزخی خشمگين بخر
از من بگير حالت فرماندگيم را
در جمع بچّگانه ، پدرخواندگيم را
از جای پات حس عقب ماندگيم را
با من کمی کنار بيا ، با دو چشم ِتر
از من بگير حالت مردی حسود را
از کفش هام حسّ پريدن به رود را
حسّ کسی که از پل ات افتاده بود را
که ايستاده ام وسط ِنقطه ی خطر
از من بگير حالت وابستگيم را
مثل ِشب ِکش آمده پيوستگيم را
بيرون کن از تمام تنم خستگيم را
دست مرا بگير به خواب خودت ببر
از من بگير حالت يکدندگيم را
هم شعر ، هم شعور نويسندگيم را
تنها اميد ِمانده ی در زندگيم را
از من بگير ، از من ِتنهای در به در
بانو فاطمه اختصاری