ftnt
کاربر حرفهای

- ارسالها
- 383
- امتیاز
- 3,707
- شهر
- مشهد
پاسخ : كتاب نوستالژيك
وای.
من فک میکردم فقط خودمم که فسقلیها میخوندم و میخونم. ((:
اولین کتابِ زندگیِ من:[nb]که البته چون مال خودم خیلی قدیمیِ و از حدودِ دوسالگیم هست خیلی قراضه بود، ترجیح دادم عکس کتاب خودم رو نذارم.
[/nb]
یه سری کتاب های هزارویکشب هم بود، وقتی چهارم، پنجم ابتدایی بودم میخوندم. اون موقعا اونا به نظرمون کتابای خیلی قطوری میومدن، و کلی ذوق میکردیم که ما چهقد بزرگ شدیم که این طور کتابارو میخونیم.
((:
یه سری حکایتهای بهلول هم بود؛ پدرم همیشه واسم میخرید، میگفت بخونم. خیلی خوب بودن.
بعد قابوسنامه و یه سری کتاب های این تیپی هم بودن که مربوط میشن به دوران ابتدایی که حقیقتا موندگار و خاطرهانگیز هستند.
اما خب چی میتونه برسه به "دهتاجوجه رفتنتوکوچه"ی من؟
وای.

من فک میکردم فقط خودمم که فسقلیها میخوندم و میخونم. ((:

اولین کتابِ زندگیِ من:[nb]که البته چون مال خودم خیلی قدیمیِ و از حدودِ دوسالگیم هست خیلی قراضه بود، ترجیح دادم عکس کتاب خودم رو نذارم.
[/nb]یه سری کتاب های هزارویکشب هم بود، وقتی چهارم، پنجم ابتدایی بودم میخوندم. اون موقعا اونا به نظرمون کتابای خیلی قطوری میومدن، و کلی ذوق میکردیم که ما چهقد بزرگ شدیم که این طور کتابارو میخونیم.
((:یه سری حکایتهای بهلول هم بود؛ پدرم همیشه واسم میخرید، میگفت بخونم. خیلی خوب بودن.

بعد قابوسنامه و یه سری کتاب های این تیپی هم بودن که مربوط میشن به دوران ابتدایی که حقیقتا موندگار و خاطرهانگیز هستند.
اما خب چی میتونه برسه به "دهتاجوجه رفتنتوکوچه"ی من؟

) گم میشد، بعد این رو باید یکی برات می خوند و توپ انتخاب می کردی که الان چی کار کنی. مثلن رفتن پیش نگهبان یا پرسیدن از خانومی که همراه یه بچه ست. هرکدوم جلوش نوشته بود فلان صفحه، و تواونقفدر ادامه میدادی تا بالاخره پسره پیدا میشد!


اصن یکی از کارهای شاخی که در دوران طفولیت باهاش حال می کردم همین بود که این تیکه رو جلو دوستام می خوندم! 



این تو زندگی آینده ی من خیلی تاثیر داشت و خیلی هم برام نوستالژیکه












