خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وای دلم نمیاد اینم نگم. ما کلاس سوم که جشن تکلیف داشتیم بردنمون یه مسجد کلی هم عکاس و فیلمبردار و اینا بود. اقا اونجا فلش زده بود قبله کدوم وره ها ولی نمیدونم فکر کنم من عقلم رو بیرون مسجد جا گذاشته بودم همه سمت غرب بودن من سمت شرق🤣💀لامصب توی همه فیلما هم هست
 
پارسال با دوچرخه میرفتم جایی
خیابان قانون هم که خونه ما اونجاس سرازیریه
دوچرخه رو ول کردم سرعتم زیاد شد دیگه پدال نمیزدم خودش میرفت
یهو یه سمند بدون اینکه پشتش رو نگاه کنه از پارک در اومد
من به زور نگه داشتم دوچرخرو
شیشش باز بود داد زدم اوووههههههه
برگشت نگام کرد دیدم دبیر عربی دوران راهنماییمه

دلم میخواست زمین قورتم بده اون لحظه
 
چند وقت پیش خاله ام زنگ زد به یکی از اقوام خیلی رودربایستی دار و جدی مون برای عرض تسلیت.. بعد طرف خاله من و نشناخت خاله منم خجالتی.. طرف پرسید ببخشید شما دختر کی هستید؟ دایی ام اون ور داشت می‌خندید گفت بگو مامان، خاله ام نه گذاشت و نه برداشت گفت دختر مامانمم :)
 
مامانبزرگی که باهاشون تعارفی ترم گفتن قربونت برم…



گفتم “ممنون.😊” 💀💀 :D
 
Back
بالا