خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
اون روز دوستم که ویولون میزنه داشت بهم میگفت چند وقت یه بار انگشتای دستش یجور عجیبی درد میگیره به خاطر تمرین زیاد
بعد جمله بعدیش این بود: آره خلاصه میخواستم ببینم تو هم به عنوان یه پیانیست-
من که نذاشتم جمله‌ش تموم شه: وای منم انگشت کوچیکه پام همیشه اینطوری میشه نمیدونم چرا
قیافه دوستم که داره میمیره از خنده:
قیافه من که "به عنوان یه پیانیست"شو نشنیده بودم:
بعد یکم تو ذهنم جمله‌ها رو برگشتم عقب تا فهمیدم چیشد : ))

تازگیا انقدر سوتی میدم که سوتی ندادن واسم یه سوتی محسوب میشه
 
+ تولدت مبارک باشه
- ممنون تولد شما هم مبارک باشه
وقتی موقع با تلفن حرف زدن، یه کار دیگه هم انجام بدین، نتیجه اش یه همچین سوتی ای میشه🤦‍♂️
 
Back
بالا