• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

Yasaman.k

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
520
امتیاز
3,660
نام مرکز سمپاد
فرزانگان شعبه2
شهر
کـرمان
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
باهنر کرمان
رشته دانشگاه
مهندسی کامپیوتر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

يه روز كه ساعت ٥ صبح داشتيم ميرفتيم مدرسه تو راه يه پير زن و پير مردي ديديم دارن پياده روي ميكنن راننده سرويسمون گفت ببينين اين ٢ تا زوج خوشبخت رو الان همه تا ظهر خوابن بعد يكي از بچه ها گفت نه خانوم زوجاي حالايي كه اصلا خواب ندارن... :
نتيجشم اين بود كه ديگه ساعت٥ نرفتيم مدرسه
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,043
امتیاز
38,689
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

هفتهِ پیش بود: به قدری کلاس سنگین بود، همه خودشونُ آماده کرده بودن؛ به محض اینکه نوای دلنشین صدای زنگ(!) اومد، همگی از کلاس اومدیم بیرون و معلمِ بنده خدا رو با تابلو تنها گذاشتیم... :-"
بعد مهراوه (یکی از بچه ـای ما) به یکی از دوستانِ پیش دانشگاهی، گفت «سلام بابایی!!! >:D<» [گفتم کلاس سنگین بود]
و سارا (دوستِ من،) «O_O»
و من خواستم در راستای تعجب سارا بگم‌ «هر بابایی، که سیبیلو نیست...» ولی چیزی که گفتم، بود «هر سیبیلویی، که بابا نیست...» :-"
بنده خدا فریما (اون پیش دانشگاهی ـی که بابا خطاب شده بود،) « :-w بور تر از من تو این مدرسه دیدی، آنیتا؟ :-?»
همه از جمله خودش: =‌))
 
آخرین ویرایش:
ارسال‌ها
919
امتیاز
4,414
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
دانشگاه
تهران
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سر کلاس خواستم نظرمو در موردِ تداخلِ انسان در تکامل بگم, گفتم استاد مثلا اگر الان عینک و اینا نمیساختن, کم کم نسل عینکی ها از بین میرفت! خیلی منطقی اون لحظه برخورد کرد ولی خب چوبشو بی صدا آخرترم خوردم :))
#استادِ_عینکی
 

ali molaE

Muhammad Ali Clay
ارسال‌ها
124
امتیاز
317
نام مرکز سمپاد
beheshti
شهر
Louisville
دانشگاه
PT
رشته دانشگاه
c
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

(واقعن این داستان به نظرم سوتی اومد،حداقل کار مشهدی حسن که سوتیه دیگه :\ :‌)) )
شما فرض کن رفتی مجلس ترحیم پدر یکی از أشناها که خیلی باهاش رو در بایستی داری
وسط اون همه گریه و هق هق و فولان و بیصار چشمت بخوره به یه سنگ قبر به این صورت :



rtpp_cq-kbnpxyaqhywb.jpg







بعد حالا بماند که من از اون مکان متواری شدم از بس میخواستم بخندم و شرایط اجازه نمیداد :‌))
اینا هی هق هق میزدن، من تو اون حالت بغرنج دارم میترکم :‌)) هر از گاهی حتی نفس کم میومد که تهش مجبور شدم بی خدافظی برم :‌))

حالا من سوالم اینه که یه نفر پیش "مشهدی حسن" نبوده که بگه داداچ یکم فک کن شاید اونی که شنیدی اشتر بوده؟ داداچ عربا ژ ندارنا :\
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,043
امتیاز
38,689
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از Orelia :
هفتهِ پیش بود: به قدری کلاس سنگین بود، همه خودشونُ آماده کرده بودن؛ به محض اینکه نوای دلنشین صدای زنگ(!) اومد، همگی از کلاس اومدیم بیرون و معلمِ بنده خدا رو با تابلو تنها گذاشتیم... :-"
بعد مهراوه (یکی از بچه ـای ما) به یکی از دوستانِ پیش دانشگاهی، گفت «سلام بابایی!!! >:D<» [گفتم کلاس سنگین بود]
و سارا (دوستِ من،) « ^-^ :O»
و من خواستم در راستای تعجب سارا بگم‌ «هر بابایی، که سیبیلو نیست...» ولی چیزی که گفتم، بود «هر سیبیلویی، که بابا نیست...» :-"
بنده خدا فریما (اون پیش دانشگاهی ـی که بابا خطاب شده بود،) « :-w بور تر از من تو این مدرسه دیدی، آنیتا؟ :-?»
همه از جمله خودش: =)) =)) =)) =))

یه بار دیگه ـم، توی حیاط داشتیم با المپیاد نجوم ـیامون حرف می زدیم راجب رصدی که هفته پیش رفته بودن.
من و سارا که برنامه رصد برامون جالب بود؛ ذوق کرده بودیم. ولی خودشون واسه اینکه نشون بدن رصد رفتن، اونجوری که ما فک می کنیم فان نیست و کار جدی و حتی سختی ـه؛ از تلسکوپ ـای سنگینی که مجبور بودن بالای تپه وزنشون کنن (نمی دونم چرا؟) و اینکه چقد بالا رفتن از اون تپه کار سختی بوده، تعریف کردن.
بعد سارا پرسید: خب نمی شد حداقل تلسکوپ ـای به این سنگینی رو با ماشینی، گاری ـی، چیزی تا بالا براتون بیارن؟
و دوستمون گفت: بابا، شیب تپه ـه اینقد مزخرف بود که خر ـم نمی تونست ازش بالا بره؛ گاری چیه؟ دلت خوشه...
بعد من می خواستم بگم: پس شماها چطوری تونستین تلسکوپ ـا رو ببرین بالا؟!
ولی چیزی که آنَاً گفتم، این بود: پس شماها رو چطوری بردن بالا؟؟ ^-^ :-?
و این در حالی بود که جمله قبلی این بود که خر ـم نمی تونست بره بالا...
و عملا نجومی ـامونُ با حیوانِ خوبِ خدا مقایسه شدن... :-"
 

иιℓσσ

Niloo
ارسال‌ها
29
امتیاز
1,743
نام مرکز سمپاد
farzanegan amin1
شهر
esfahan
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دبیرمون:خب بچه ها اگ تو مدارس پنجشنبه صبح ها بخواین بباین باید یه هزینه ای ب اقای فلانی بدیم ک بیان آموزشگاه و اینا ....
من:خانم همون پیرمرد گوگولیه ؟؟؟؟؟
دبیرمون:بعله دیگه ...
من: وای خانم من خودم بشووووون میدممم واااییی گوگولیییی
:-سکوت
:-ترکیدن از خنده ی همه دانش آموزان و حتی دبیر گرام :-"
 
ارسال‌ها
2,126
امتیاز
23,683
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

اوممم :-? ۴۷*۲ رو از کدوم ور باید ضرب کرد؟
خب از چهار دیگه خنگ :-w
سینوس دو آلفا بعلاوه کسینوس دو آلفا میشه یک؟ :-? چرا؟
اصن دانشمندا از کجا فهمیدن سینوس شصت رادیکال سه دومه؟ :-?
+اندر احوالات ِ درس خوندن ِ سر صبح :))
 

happiestchemist

ملکه ی شیشه ای
ارسال‌ها
2,802
امتیاز
9,187
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
4d
سال فارغ التحصیلی
1390
مدال المپیاد
دارم.
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دوستم اومد بیمار رو صدا کنه، گفت آقای fatoot
آقای فتوت بود بنده خدا :))
 

فاطمه م.

فاطمه م.
ارسال‌ها
633
امتیاز
4,339
نام مرکز سمپاد
فرزانگان چهاردانگه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
مدال المپیاد
ادبی
دانشگاه
پلی تکنیک تهران
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

مادر بزرگم در بیان فضیلت های نوه ی دوستش جهت شوهر ( ! =)) ) دادن من :
آره ننم جان، دستشم به دهنش میرسه حالا، پاشنه بلند سوار میشه. :-?
بعد از کلی پرس و جو متوجه شدیم منظورش ماشین شاسی بلند هست. :| :))
 

شیـوا

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
357
امتیاز
14,054
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
94
مدال المپیاد
یه سری خاطرات سبز شیمیایی
دانشگاه
همدان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

آقا یه خانومه به من گفت باید اثر انگشت بدی من انگشتمو زدم تو استامپ بعد از این دستگاها گذاشت جلوم گفت بزن :-"
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,681
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به نقل از مُحدثه :
اینکه بعضیا حواسشون نیس ب معلماشون ک خانومن میگن "مامان" خیلی مهم نی ولی این ک من تو سال چهارم ب آقا ایکس مذکور بگم "بابا" خیلی ضایعس می فهمی؟؟؟؟ :|

بابا این که خوبه
من سال سوم به معلم جبرمون آقای ناسوتی خواستم بگم آقا یه سوال دارم
اشتباهی گفتم خا... بعد یهو یادم اومد این مرده،هول شدم ، اومدم درستش کنم بهش گفتم خاله :| :| :|

#همون جریان فلانی اومد ابروش رو درست کنه زد بدتر چشمم ناقص کرد :D
 

Kabiri

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
241
امتیاز
684
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
نقره فیزیک دوره 29
دانشگاه
صنعتی شریف
رشته دانشگاه
فیزیک
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دوستم طلای ادبی شده اومدم تبریک بگم بهش گفتم "قبول باشه" اونم هار هار خندید گفت قبول حق :/
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,451
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دیشب رفته بودیم خواهرم کفش بخره بعد از یه کفشه خوشش اومد رفت قیمت کنه یه پسره داخل مغازه یه کفش دستش بودخواهرمنم فکرکرد فروشندست بهش گفت اون کفشه پشت ویترین چنده اونم حرف نمیزد فقط راه میرفت خواهرمنم پشت سرش راه میرفت همش سوالشو تکرارمیکرد بعدش گفت آقامیشه کفشی که دستتونه ببینم کفشم ازاون بدبخت گرفت دوباره گفت اون کفشه پشت ویترین چنده؟پسره گفت من خریدارم
خواهرم گفت ببخشید بعد دورشد
:))
فروشنده بدبخت غش کرده بود ازخنده
فکرنکنید خواهرم بچست مثلا کارشناسیشو تموم کرده :| :| :|
 

doctor428

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
326
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
قصـــــــــــد طلای زیست!!!
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دوستم گفت حالا خداییش من کلاس شیشم درسام خوب بودا
گفتم عااااره میدیدم کی همش میشه رتبه ی اول از آخر :| :P
گفت نخییییر میشدم آخر از اول... :|
گفتم خب منم همینو گفتم :| :لایک
چن لحظه بعد دوتامون ترکیدیم از خنده :))
 

A.R.P

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
330
امتیاز
3,071
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی نیشابور
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
98
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

به عنوان اولین سوتی 95_96
ثبت میکنیم کلمه "دوزیستان ها "رو
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,451
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

پسرداییم(دانشگاهشون فقط پسره) تعریف میکردمیگفت:
دوستاش یه استاد مردداشتن هیچکس باهاش کلاس برنمیداشت موقع انتخاب رشته یه دفعه دیدن زدن همون درس خانم منیره فلان۳تا کلاس ۳۵نفری براش گذاشتن درطول۱۵مین کلشون پرشده
بعد ازشروع کلاسارفتن سرکلاس دیدن همون مرده اومده بچه ها گفتن استادشما!!!! :O :O
استادم گفته بله پس چی فکرکردین....!!!! (< (<
دیگه رفتن حذف کنن گفتن نمیشه
:)) :))
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,681
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

داری واسه مامانت آهنگ میذاری، میرسه به آهنگ عقاید نوکانتی استاد نامجو و تو چون مدتهاست گوشش ندادی،مضمونش یادت رفته وصداش رو تا ته بلند میکنی و ناگهان ایشون میفرمایند:
حلاوت و بی صبری از آن من
"عشق پانزده سانتی از آن تو".... :|
و من :|
و باز هم من :|
یعنی آهنگ" بعد از تو "ی شاهین رو با ویدیوکلیپ واسش گذاشتم،کلش به افتضاحی همین سه کلمه ی استاد نبود :|
مرسی استاد :|
مرسی واقعا :|
دیروز هم سر سفره بحث سر این بود که شاشلیک درسته ولی چون شاش زشته تو فارسی،ایرانیا بهش میگن شبشلیک و ناگهان من برمیگیردم میگم:
درست مثل پنیر کیبی که در واقع ب رو جای ر گذاشتن و اسم اصلیش هست پنیر .......
و ناگهان بابام پرید وسط حرفم و گفت : مرسی،نمیخواد توضیح بدی :| :|
لیاقت ندارن من اگاهشون کنم :))


+به نظر خودم که خیلی وقته که از پست قبلیم میگذره،یه هفته اس :D
موافقی مدیر؟

مدیر: بله :D
 

иιℓσσ

Niloo
ارسال‌ها
29
امتیاز
1,743
نام مرکز سمپاد
farzanegan amin1
شهر
esfahan
سال فارغ التحصیلی
1397
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دوستم:امروز چندمه؟
من:خب شنبه سوم بود،یکشنبه دوم ،دوشنبه سوم،سه شنبه چارمممم،خب امروز چهارمهههه
دوستم:نیلو واقعا اینقدرگیجی؟:)))))))
من:چیشد؟؟؟؟ :-/ :-/
دوستم:شنبه سوم یکشنبه دوم :| :| :| :)) :)) :)) :))
من: :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) =)) =)) =)) =)) =))
 

AmirReza07

کاربر جدید
ارسال‌ها
4
امتیاز
47
نام مرکز سمپاد
نخبگان
شهر
Shiraz
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

سلام.من یه کاربر جدیدم. h-:.میخواستم یکی از سوتیامو بگم.همین دو روز پیش بود که وارد یه مغازه ارزان فروشی پوشاک شدم.چشمم افتاد به لباس مشکیها.به فروشنده گفتم این لباسای محرمیتون کدومش سایز منه؟فروشنده هم با تعجب:لباس محرم؟ :O.گفتم آره دیگه.همین مشکیها که آویزون کردین اون پشت.اونم گفت ما که هنوز لباس محرم نیاوردیم؛تو کدوما رو میگی؟یکیشو بیار نشونم بده.منم یکیشو برداشتم و بردم و نشونش دادم و گفتم این...میدونین چی بهم گفت؟...فکرشم نمیکنین.گفت برادر اینا زیر سارافونی هستن...اینا زنونه اس..منو میگین؟اصلا نگین.بازم خوبه بنده خدا داد نزد که آبرومو ببره...دمش گرم... :D B-)
 
بالا