• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

doctor428

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
328
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
مشهد
مدال المپیاد
قصـــــــــــد طلای زیست!!!
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز با دوست صمیمیم تو اتوبوس واستاده بودیم یهو راننده ترمز گرفت ایشون از پشت پرت شدن تو بغل یه خانومی که نشسته بود :|
وقتی بلند شد دوباره با ترمز اتوبوس پخش شدن در بغل بنده :|
آخرین جمله ی آن مرحوم:دستمو بگیر تعادل ندارم انگار :| =)) (از شدت خنده هردومون اشکامون داشت میریخت) :|
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,681
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

همایش شیمی میرفتم با سه تا از دوستام
بعد چون صبح بود تا شب،واسه ی میان وعده و اینا می رفتیم سر کوچه خوراکی میخریدیم وقت های استراحت
بعد یه روز جای فروشنده ی قبلی،یه شاگرد مغازه ی دیگه اومده بود که من هم از قضا میشناختمش،یه پسر هم سن و سال خودم تقریبا که شاگرد مغازه ی فروشگاه نوشت افزار بغل خونمون بود و هنوز هم هست متاسفانه :|
خلاصه یه بار داشتیم میرفتیم تو مغازه،یهو دوستم برگشت گفت: "واااای این هفته ای خانوادم دارن میرن فلان جا و من تنهام خونه"
بعد هی مینالید از تنهایی و از این حرفا
منم یهو اعصابم خرد شد با صدای بلند برگشتم گفتم:"دیوونه ای؟من از خدامه یه آخر هفته کل خانوادم برن خارج از شهر تنها باشم.چی بهتر از خونه خالی اونم شب جمعه؟؟ " ~X( P:> P:>
و ناگهان برگشتم و دیدم پسره به این حالت :| داره من رو نگاه میکنه :-"
دوستان محترمه که همگی سرخ شده و از محل حادثه گریختند.فقط من موندم و یارو.
دیگه خودم رو خانوم گرفتم،اخمامم کردم تو هم که پررو نشه،خریدم رو کردم و دمم رو گذاشتم رو کولمو و فرار کردم.
حالا هی دوستان عزیز میخندیدن و هی میگفتن آبرومون رفت :| به نظر خودم در برابر کارهای دیگه ای که کردم، چیز خاصی نبود که اینقدر خنده دار باشه و زشت
ولی خوب، یادم اومد نوشتم.
 

reza7

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
353
امتیاز
1,676
نام مرکز سمپاد
طباطبایی
شهر
Bonab
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

با دوستم راجب کنکور حرف میزدیم رسیدیم به دین و زندگی گفت چند زدی؟ گفتم سخت بود خرااب...بعد پرسیدم تو چی؟
گفت من هیچی نخوندم پنجاه زدم البته هیچی هیچی هم نه روسری خوندم ی بار :))

#سرسری
#حجاب کامل
# زاینده رود
 

N@R

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
203
امتیاز
1,585
نام مرکز سمپاد
فرزانگان♥♥♥
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
شهید بهشتی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یادش بخیر ...

سر کلاس ریاضی بودیم، دبیر گرامی دو عدد موبایل مبارکشون رو گذاشتن رو میز من! (هر بار رو میز یه بنده خدایی میذاشتن؛ مثلا میخواست بگه از بس موبایل دارم نمیدونم کجا بذارمشون !! :|)
من و دوستم آروم با هم چونه میزدیم کی سفیده رو برداره کی مشکیه رو، ریز میخندیدیم!
- یهو جناب برگشتن گفتن: چی شده؟ به چی میخندین؟
- دوست گرامی هم قضیه رو گفت!
- جناب گفتن: قابل نداره !
- دوست گرامی: ممنون. صاحبش قابل نداره ;;) .... O_o:eek:
من و مابقی بچه های کلاس: .... :)) :))
:))
 
آخرین ویرایش:

کاواک

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
152
امتیاز
9,374
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
95
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

در همین حد بگم که بعد از سلف خواستم برم دسشویی،بعد رفتم تو،وقتی اومدم بیرون دیدم یارو داره دستاشو میشوره
 

بـئـاتـریـس

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
141
امتیاز
13,547
نام مرکز سمپاد
فرزانگان تربت حیدریه
شهر
تربت حیدریه
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
فعلاً یزد :)))
رشته دانشگاه
بیوتکنولوژی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

دکتر شریعتی می گوید:

در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.
اول: حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر می‌‌ایستد.
خودش و فرزندانش کشته می‌شوند.
هزینه انتخابش را می‌‌دهد
و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد.
از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌

دوم: یزید
همه را تسلیم می‌خواهد.
مخالف را تحمل نمی‌‌کند.
سرِ حرفش می‌‌ایستد.
نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد.
بی‌ آبرویی را به جان میخرد
تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد

سوم: عمرِ سعد
به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است.
هم خدا را می‌خواهد هم خرما،
هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت.
هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را.
هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را.
نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد،نه‌ از خوشنامی.
هم آب می‌خواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است
که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد.
نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی

ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم،
نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!

من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم...

اینو خوندید؟ :)
داشتم اینو تو یه جمع خانوادگی میخوندم
بعد تموم که شد گفتم عهههه!!بابا شما چقد شبیه یزیدین :-?

بابام :|
بقیه :|

پ.ن:شباهتیم ندارع به یزید البته :|
 

فاطیما

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,109
امتیاز
22,511
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Esf
سال فارغ التحصیلی
99
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

آقا داشتم با یه شخص عزیزی صحبت میکردم که صحبتامون رسید به مدت زمان فعالیت کردن؛که منم بهشون گفتم :شما چن ساله که اینجا فعالیت میکنین؟!!
ایشونم گفتن:همه میتونن ببینن...تو پروفایلم هست
من در اون لحظه: :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :D :D :D :D :D :D :D
و فک کنم ایشون در اون لحظه: ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;)) ;))
 
ارسال‌ها
3,331
امتیاز
64,749
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بهروز "ارشدشو" اورولوژی قبول شده:))بیمارستان سینا

مامانم در حال پز تخصص پسرخواهر شوهرشو دادن:))
 
ارسال‌ها
231
امتیاز
8,895
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
90
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
عمران-مدیریت منابع آب
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

بالایی رو دیدم یاد یکی افتادم، داشتن پز ارشد برادرشونو میدادن. فرمودن پروپازل داداشمو قبول کردن!!!
 

Orelia

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,045
امتیاز
38,775
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
0000
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

[آقای] مصلّایی (فیزیک،) داشت درس می داد و آخرش گفت:«آره بچه ـا حواستون باشه! موظب باشین که در موردِ این، اشتباه نکنید.»
من [خیلی مظلومانه] :« شما ـم همینطور! ;;)»
معلم: :-? :))
کلاس: :-" =))

پ.ن: زنگ تفریح، یکی از معلم ـای پارسالمونُ دیدم. داشت از اوضاع و احوال می پرسید و جمله به جمله "آرزوی موفقیت" می کرد. منم در انتهای هر جمله خودمُ موظف کرده بودم که بگم شما ـم همینطور. بعد دیگه اولِ زنگِ فیزیک کار دستم داد... :-"
 

miena.m

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
656
امتیاز
8,128
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
فناوری اطلاعات سلامت
اینستاگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

ما چهار تا خواهریم فامیلمون هم هست مولوی
اقا یه روز که دور هم نشسته بودیم تلفن زنگ زد ومن جواب دادم
خانومه گفت:ببخشید خانم مولوی هستند ومن گفتم :کدوم مولوی؟
اینو که گفتم خواهرم از خنده ترکیدند ومن هم یک کاری انجام دادم منم پشت تلفن خندیدم =)) =)) =))
 
آخرین ویرایش:

Eagle-sky

کاربر جدید
ارسال‌ها
2
امتیاز
16
نام مرکز سمپاد
فرزانگان دو
شهر
تهران
مدال المپیاد
نجوم
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

من و دوستام خودمون ته سوتيم!اصلا ي دفتر داريم تا حالا بيشتر از ٣٠٠ تا سوتي توش نوشتيم...اينم ي گلچيني از بهترين سوتي ها
١-كلاغ مگه صدا داره
٢-جوزمين..نه جوزفين..((جو زمين!:/))
3-كدام اسيد اكسيژن دار است؟...اكسيژن!
٤-وقتي سكه ميندازيم احتمال رو اومدن چقدره؟...١/٦
٥-زمين چند تا قمر داره...يكيش ماه است(اين سوتي معلممون بود)
٦-فرض كنيد سينوس تتا برابره با پنج
خوب فعلا اينقدر بسه...يكم ابرو بزارم بمونه براي دوستان
 

فاطیما

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,109
امتیاز
22,511
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Esf
سال فارغ التحصیلی
99
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

زنگ زیست بود و دبیرمون داشت درس میداد،از یه قسمت به بعد دیگه بچه داشتن دقیق به حرفای دبیرمون گوش میدادن و کلاس خیلی ساکت بود....دبیرمون همینجوری که داشت درس میداد،ازمون یه سوال پرسید که سوالش این بود:
" تک لپه ای ها رو توضیح بدین؟ "
و منم که مثلا جواب این سوال رو یاد داشتم،به قول معروف یه بادی به غبغب انداختم و بلند گفتم:
" گیاهانی که مثه لپه باشن و یه دونه لپه داشته باشن " =)) =)) =)) =)) =))
هیچی دیگه بقیش رو تصور کنین دیگه :)) :)) :))
....ینی سوتی ام اون قدر داغون بود که دبیرمون که خیلی جدیه سر کلاس،داشت بهم میخندید :)) :)) :)) :)) :))
 

miena.m

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
656
امتیاز
8,128
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
فناوری اطلاعات سلامت
اینستاگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یه روز اکیپ مدرسه مون رو خونمون دعوت کردم.
بعد از یه مدت دوستم گفت :من نمی تونم بدون وضو نماز بخونم(بدون وضو درس بخونم)
وهمه ما ترکیدیم به این صورت: =)) =)) =)) =)) :)) :)) :)) :))
 

اُمـــــــیـــــــــد :)

کاربر خیلی حرفه ای
ارسال‌ها
269
امتیاز
1,541
نام مرکز سمپاد
ش.د.غ یکم
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
96
مدال المپیاد
سه ماه المپ نجوم خوندم
رشته دانشگاه
مهندس کامپیوتر
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز از ماشین پیاده شدم یه گربه داشت رد میشد صدامو نازک کردم گفتم سلام تپلی!
بعد همون موقع اتفاقا پشت سرم دختر همسایمون داشت رد میشد برگشت چپ چپ نگاه کرد فک کرد با اون بودم
یعنی آب شدم.... :-[
اصلا مگه دختری یا بچه ای ک با اون لحن با گربه حرف میزنی؟
 

k.s

کاربر فعال
ارسال‌ها
68
امتیاز
330
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
تهران
دانشگاه
دانشگاه تهران. :دی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

me.png
 

فاطیما

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,109
امتیاز
22,511
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Esf
سال فارغ التحصیلی
99
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز با یکی از دوستام(که قبلن گفته بود بدون وضو نمیتونم نماز بخونم :)))،داشتیم صحبت میکردیم در مورد عینک که ایشون خیلی شیک و مجلسی گفتن: "من بدون ساعت نمیتونم جایی رو ببینم" :)) :)) :)) :)) :))
و خب تا آخر زنگ سوتیش رو بهش یاد آوری میکردیم :)) :D
 

zahra-E

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
381
امتیاز
1,452
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه2
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
علوم پزشکی کرمان
رشته دانشگاه
داروسازی
تلگرام
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

امروز یادی از گذشته ها کرذیم دوستم گفت معلم ادبیات سوم راهنمایی میگفته:


ازجلو چشمام خفه شو
یا اینکه میگفت:
وقتی بامن حرف میزنی دهنتوببند

:)) :)) :)) :))
معلم ادبیات هم بودن تازه
:)) :))
 

ardsanf

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
81
نام مرکز سمپاد
تت
شهر
ئئ
مدال المپیاد
ندارم اما میخوام المپیاد زیست شرکت کنم
دانشگاه
لا مشخص
رشته دانشگاه
فعلا مشخص نیست اما میگن پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یکی از همکلاسیام گربه داره میخواست بگه گربه ها بچه به دنیا اوردن گفت گربه هام تخم گذاشتن............ از اون روز به بعد هی مسخرش میکنیم
 

ardsanf

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
81
نام مرکز سمپاد
تت
شهر
ئئ
مدال المپیاد
ندارم اما میخوام المپیاد زیست شرکت کنم
دانشگاه
لا مشخص
رشته دانشگاه
فعلا مشخص نیست اما میگن پزشکی
پاسخ : خاطرات سوتی‌ها

یه روز به دوستم گفته بودم برام خوراکی بخره ........... بعد از من میپرسه چی بخرم ؟ منم گفتم کوفت بخر.......... به فروشنده میگه خانم کوفت دارین ؟
من : :-" :D
فروشنده : :-?
دوستم : =)) =))
 
بالا