یا یه مغازه لباس فروشی توجنوب یکی از شهرهای مسافری میزدم
یا یه شیرینی فروشی با تم آرام و زیبا فقط چند شیرینی مخصوص توش فروخته میشه
مردم میان میخرن میرن یا همون جا میخورن شیرینی هاشون
فضاش هم با کلی چیزمیز قشنگ تزئین میکردم گل و گیاه میذاشتم بهشون میرسیدم
اسمشم میذاشتم آلارا 🍪🍩
یه کافه کتاب که پر از گل پیچ و گلدونش میکردم،یه دیوار سراسر قفسه کتاب و جلوش میز و صندلی های چوبی برای لحظه ای نشستن،خوندن و حتی انجام کارای روزمره
جاعودی های سفالی،نوار کاست،سه تار و نقاشی های دیواری هماهنگ با تم برای دکور
و شمع های معطر دارچین و کاکائو که شبانه روز روشن نگهشون میداشتم
و یه بخش دیوار هم که یه قاب تو خالی میزاشتم بدون هیچ پس زمینه و طرحی،کنارش یه میز کوچیک با استیک نوت و چند تا خودکار چند رنگ برای یادداشت و یادگاری کسایی که به کافه ام میان راجب اسمشم مطمئن نیستم شاید اغوش؟
مرکز واگذاری/نگهداری از حیوانات خانگی
تعهد نامه امضا میکردن که اگر واقعا شرایط نگهداری و مراقبت از حیوانات رو دارن واگذاری انجام میشه.
و کسایی که به هر دلیلی شرایط نگهداری ندارن میتونن به ما احیا کنن،خوب ازشون مواظبت میکنیم تا زمانیکه صاحب مناسبی پیدا بشه
۱. همیشه دوست داشتم یه طراح لباس خیلیی خفن بودم و یه مزون داشتم از این لباسایی که آدم فک میکنه واقعی نیستن انقد قشنگن. لباس شب و مجلسی و اینا ولی خب استعداد و خلاقیت کافی رو ندارم برای این کار.
۲. کتاب فروشی که فقط کتاب داشته باشه، نه خنزل پنزل و لوازم تحریر و اینا. اسمشم شاید میذاشتم کتاب باز