مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم
پاسخم گو به نگاهی که‌ زبان‌من و توست


نگاهت میکنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد...
 
گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم
پاسخم گو به نگاهی که‌ زبان‌من و توست
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد...
 
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد...
دل
مرا رازی‌ست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم
 
دل
مرا رازی‌ست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد
 
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد
محرم
هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد
 
محرم
هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
 
اینکه دلتنگ توام اقرار می خواهد مگر؟
اینکه از من دلخوری انکار می خواهد مگر؟
وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار می خواهد مگر؟
به عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ست
که او را صد هزار انوار باشد

وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد

شراب عاشقان از سینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد

به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دلبران بسیار باشد

وگر بیمار بینی عاشقی را
نه شاهد بر سر بیمار باشد

سوار عشق شو وز ره میندیش
که اسب عشق بس رهوار باشد


-مولانا
 
به عاشق ده تو هر جا شمع مرده‌ست
که او را صد هزار انوار باشد

وگر تنهاست عاشق نیست تنها
که با معشوق پنهان یار باشد

شراب عاشقان از سینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد

به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دلبران بسیار باشد

وگر بیمار بینی عاشقی را
نه شاهد بر سر بیمار باشد

سوار عشق شو وز ره میندیش
که اسب عشق بس رهوار باشد


-مولانا
امتحان عاشقان دوری ست ، اما قلب من
طاقت دوری ندارد ، امتحانش کرده ام!
 
امتحان عاشقان دوری ست ، اما قلب من
طاقت دوری ندارد ، امتحانش کرده ام!
ای عاشقان! ای عاشقان! آمد گَهِ وصل و لِقا
از آسمان آمد ندا: کای ماه رویان، اَلصَّلا!
 
ای عاشقان! ای عاشقان! آمد گَهِ وصل و لِقا
از آسمان آمد ندا: کای ماه رویان، اَلصَّلا!
ماه ، در هر ماه ، یک شب ماه کامل میشود
ماه من ! ماه کجایی که تو هر شب کاملی؟
 
ماه ، در هر ماه ، یک شب ماه کامل میشود
ماه من ! ماه کجایی که تو هر شب کاملی؟
شب
چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
 
غلام
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
ای نگاهت خنده‌ی مهتاب‌ها
بر پرند رنگ‌رنگ خواب‌ها
ای صفای جاودان هرچه هست
باغ‌ها گل‌ها سحرها آب‌ها
 
ای نگاهت خنده‌ی مهتاب‌ها
بر پرند رنگ‌رنگ خواب‌ها
ای صفای جاودان هرچه هست
باغ‌ها گل‌ها سحرها آب‌ها
در میان دل رنگ رنگ آدم ها
میدمد روح باد بر بی قراری ها
میتپد در دل های سرد و اشک ها
عشق و خشمی در میان پندار ها
 
در میان دل رنگ رنگ آدم ها
میدمد روح باد بر بی قراری ها
میتپد در دل های سرد و اشک ها
عشق و خشمی در میان پندار ها
گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
 
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و اواز نیامد
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند(حالا جمع بودنش رو نادیده بگیرید مرسی)
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
 
خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند(حالا جمع بودنش رو نادیده بگیرید مرسی)
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری؟
تو خود چه آدمیی، کز عشق بی‌خبری
 
ای پسر، امروز را فرداست، پس غافل مباش
مر مرا از کار تو، پورا، همی سودا کند
از غم فردا هم امروز، ای پسر، بی غم شود
هر که در امروز روز اندیشه از فردا کند
در این دنیا کسی بی‌غم نباشد
اگر باشد بنی‌آدم نباشد
 
Back
بالا