مشاعره واژه‌نما

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Hecate
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
چراغ
چراغی کهنه ام، وقت است که خاموشم کنی کم کم
من آن افسانه ام، باید فراموشم کنی کم کم
فراموشم

فراموشم نکن هرگز فراموشت نخواهم کرد
تو تنها آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد
 
آتش

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
این چراغی است کزین خانه به آن خانه برند
اتش _عشق

به که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟
شده‌ای قاتل دل؛ حیف ندانی که ندانی
 
اتش _عشق

به که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟
شده‌ای قاتل دل؛ حیف ندانی که ندانی
دل

من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی
گیرِ لحن بم مردانه ی محکم نشود
 
کاش می شد که آرزوهایم، غنچه ای تا ابد نبود
دل ز میل و هوس رها بشود، عقل در بند خوب و بد نبود
 
کاش می شد که آرزوهایم، غنچه ای تا ابد نبود
دل ز میل و هوس رها بشود، عقل در بند خوب و بد نبود
آرزو

پس از ویرانه ی آه تو دودم سر بر آورده
هزاران گردباد آرزو پیچانده آهم را
 
این دود که بر سینه آلاله نشسته
از آتش صد میل نهان است
آتش

آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی کاش روی تورا می دیدم
شانه بالا زدنت را
تکان دادن دستت را که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که عجب ! عاقبت مرد
افسوس کاش می دیدم
گاه می اندیشم
چه کسی باور کرد
جنگل عشق مرا آتش عشق تو خاکستر کرد

(طولانی شد ولی نصفش معنی نمیداد )
 
  • لایک
امتیازات: s@rah
تیغ

شمع از تیغ زبان خود بود درزیر تیغ
زینهار از آفت تیغ زبان آگاه باش
در مجالی که سر عاشق بیچاره به یغما برود
چه کسی سرزنش و لوم هم آفت خواند؟
 
در مجالی که سر عاشق بیچاره به یغما برود
چه کسی سرزنش و لوم هم آفت خواند؟
سرزنش

گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه رندی و مستی نرود از پیشم
 
سرزنش

گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوه رندی و مستی نرود از پیشم
مدعی
مدعی میخواست هیچش صدهزاران جا زند
دست غیب از آستین بیرون شد و آبش ببرد
 
اسرار
خبر از عالم اسرار مجویید که غیب
نیست مرغی که به هر بام نهد منزل را
هر کجا محرم شدی هم محرمِ اسرار باش
وقت دلتنگی و غم همراه و هم غمخوار باش

قدر نشناسی نکن دست از خیانت باز دار
گر بدی ها هم ببینی باز هی تو دار باش
 
اندر دل بی‌وفا هزاران غم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد؟!
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
 
اندر دل بی‌وفا هزاران غم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد؟!
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
بر آن آفرین کو کند آفرین
بر آن بخت بیدار و فرخ زمین.
~فردوسی.
 
چون گل ز ساده لوحی در خواب ناز بودم
اشک وداع شبنم بیدار کرد ما را
ساده لوح
ساده لوحم که تاب می آرم، سختی تیغ زندگانی را
ورنه عاقل ز قید جان بزند، بیخال عشق جاودانی را
 
Back
بالا