مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل ؟
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل؟
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل؟
-باباطاهر
لاله از خاک جوانان به در آمد که تو هم
شهریارا به سر تربت شهیار آیی
 
یا رب آن نوگل خندان که سپردی به منش
می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش
شبی مجنون به لیلی گفت: کای محبوب بی‌همتا
تو را عاشق شود پیدا، ولی مجنون نخواهد شد
 
شبی مجنون به لیلی گفت: کای محبوب بی‌همتا
تو را عاشق شود پیدا، ولی مجنون نخواهد شد
دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
 
دوش دور از رویت ای جان، جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
تا من تو را بدیدم، دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان ز چشمم، تا در جهان نشستی
 
تا من تو را بدیدم، دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان ز چشمم، تا در جهان نشستی
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو
(نمیدونم ای رو میشه نوع دیگه ی در نظر گرفت یا نه ولی بپذیرید دیگه :)))
 
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بی‌من مباش و آن جهان بی‌من مرو
(نمیدونم ای رو میشه نوع دیگه ی در نظر گرفت یا نه ولی بپذیرید دیگه :)))
وفایی نیست در گلها، منال ای بلبل مسکین
کزین گُلها پس از ما هم، فراوان روید از گِلها

شهریار
 
وفایی نیست در گلها، منال ای بلبل مسکین
کزین گُلها پس از ما هم، فراوان روید از گِلها

شهریار
آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟

تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چه‌ها رفت
 
آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
آیا چه خطا دید که از راهِ خطا رفت؟

تا رفت مرا از نظر آن چشمِ جهان بین
کس واقفِ ما نیست که از دیده چه‌ها رفت
تشنه در بادیه عشق به خون غلتیدم
چه شد از دیده تر شط فراتم دادند
 
تشنه در بادیه عشق به خون غلتیدم
چه شد از دیده تر شط فراتم دادند
در کـار مـا پـروائـی از طـعـن بـدانـدیـشـان مـکن
پــروانــه گــو در مــحــفــل ایـن شـمـع بـی پـروا بـیـا
 
در کـار مـا پـروائـی از طـعـن بـدانـدیـشـان مـکن
پــروانــه گــو در مــحــفــل ایـن شـمـع بـی پـروا بـیـا
ای که همه نگاه من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز زتن، پا نکشم ز کوی تو
 
ای که همه نگاه من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز زتن، پا نکشم ز کوی تو
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
 
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت
باز مشتاق کمان خانه ابروی تو بود
 
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت
باز مشتاق کمان خانه ابروی تو بود
در این سرای بی‌کسی کسی به در نمی‌زند
به دشت پرملال ما پرنده پر نمی‌زند
 
شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هرچه بادا باد
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم
 
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم
...
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
...
 
...
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
...
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی نه بر لب‌های من آهی
نه جان بی‌نصیبم را پیامی از دلارامی
نه شام بی‌فروغم را نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی
به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی
به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی
کیم من؟ آرزو گم کرده‌ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان چون غباری در بیابانی
گهی خاموش و حیران چون نگاهی بر نظرگاهی
رهی تا چند سوزم در دل شب‌ها چو کوکب‌ها
به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی
 
Back
بالا