- ارسالها
- 42
- امتیاز
- 605
- نام مرکز سمپاد
- تیمارستان فرزانگان
- شهر
- آرتاویل
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویشتو ای آرام جان من، دل از من بیهوا بردی
دل بیمار و زار من، از این بر ناکجا بردی
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویشتو ای آرام جان من، دل از من بیهوا بردی
دل بیمار و زار من، از این بر ناکجا بردی
شهریارا نه صبا مرده خدا را بس کنیار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدندشهریارا نه صبا مرده خدا را بس کن
آنکه شد زنده جاوید کجا میمیرد؟
دلا دیدی که خورشید از شب سرددوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشددلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برون کرد
ندارم دستت ازدامن به جز در خاک و آن دم همدردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم این درد را دوا کن
ما که در عشق تو اشفته و شوریده شدیمندارم دستت ازدامن به جز در خاک و آن دم هم
که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم
ای کاش ز سرخی شقایق / یک جامه به لب دوخته بودمما که در عشق تو اشفته و شوریده شدیم
میکند حلقه زلف تو پریشان ما را
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیستای کاش ز سرخی شقایق / یک جامه به لب دوخته بودم
در غنچه با طراوت صبح / چون برگ گلی نهفته بودم
ای کاش که در جهان / تنها به تو دلباخته بودم
در آتش عشق خانمان سوز / پروانه صفت سوخته بودم
*مامان بزرگ
تمنای من از تو باشد چنین / سلامت بداری همه را به دینماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
برخیز بتا بیا ز بهر دل ماتمنای من از تو باشد چنین / سلامت بداری همه را به دین
چو حاجت بر آری در این نیمه شب /بخوانم هزار حمد و ورد زیر لب
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوستبرخیز بتا بیا ز بهر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
شبی را تا شبی با لشگر خردآن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش !
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بودشبی را تا شبی با لشگر خرد
ز تنها سر، ز سرها خود میکند
در امواج سند
مهدی حمیدی شیرازی
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بیندوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا سر شب سخن از سلسله موی تو بود
اگر حتی سراسر جلوۀ رنگینکمان باشیدل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
یاری که رخش قبله صاحبنظران استاگر حتی سراسر جلوۀ رنگینکمان باشی
تو را یک رنگ میبینند وقتی آسمان باشی
به جز آیینه چیزی نیست این دنیا، به این معنا
اگر زیباست یعنی باید از خود قدردان باشی
تو را خبر ز دل بیقرار بابد و نیستیاری که رخش قبله صاحبنظران است
چشم و دل مردم به جمالش نگران است
خواهم که ببوسم قدمش نیست مجالم
هر جا که نهم دیده سر تاجوران است
تو مو بینی و مجنون پیچش موتو را خبر ز دل بیقرار بابد و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
وصال حضرت جانآفرین مبارک بادتو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو