مشاعره

[Fall]

در مقصدیم و جاده‌ فقط پیچ در خم است؟
یا اینکه در میانه‌ی دالان نشسته‌ایم؟
خروش

مطرب از گفته‌ی حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد

 

[Roxan]

مطرب از گفته‌ی حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد

دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینه دارِ طلعت اوست

 

[Fall]

دل سراپردهٔ محبتِ اوست
دیده آیینه دارِ طلعت اوست

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت!
تا بازی چه اندیشه کند رای صوابت

 

[Roxan]

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت!
تا بازی چه اندیشه کند رای صوابت

تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج

 

[Fall]

تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سزد اگر همه دلبران دهندت باج

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا می‌بینم

 

[Roxan]

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا می‌بینم

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

 

[Fall]

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست

تو نیستی و مرا می جوند هی شک ها

تو نیستی و من و خنده ی مترسک ها!!

 

[Roxan]

تو نیستی و مرا می جوند هی شک ها

تو نیستی و من و خنده ی مترسک ها!!

آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مُشکبار دوست

 

[Fall]

آن پیک نامور که رسید از دیار دوست
آورد حرز جان ز خط مُشکبار دوست

تو ساختی همه ام را، اگرچه سوختمت

که توی کنگره با سکّه ای فروختمت

 

[Roxan]

تو ساختی همه ام را، اگرچه سوختمت

که توی کنگره با سکّه ای فروختمت

تا شدم حلقه به گوش در میخانهٔ عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم

 

[Fall]

تا شدم حلقه به گوش در میخانهٔ عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم

مثل بغض دریچه ای بسته، خسته روی سه پایه ای خسته

پشت تکرارهام منتظرم، کاشکی حـرف تازه ای بزنی!

 

[Roxan]

مثل بغض دریچه ای بسته، خسته روی سه پایه ای خسته

پشت تکرارهام منتظرم، کاشکی حـرف تازه ای بزنی!

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت

 

[Fall]

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت

تو نیستی! شبیه کلیدی بدون قصر!
پرسه زدن به تنهایی در ولیِّ عصر!

 

[Roxan]

تو نیستی! شبیه کلیدی بدون قصر!
پرسه زدن به تنهایی در ولیِّ عصر!

روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است

 

[Fall]

روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است

تقویم چارفصل دلم را ورق زدن
آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟!

 

[Roxan]

تقویم چارفصل دلم را ورق زدن
آن برگهای سبز سرآغاز سال کو؟!

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

 

[Fall]

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

دیر کردیم و باز هم زود است! عشق یک کافه غرق در دود است...
فصل آغاز قصه این بوده‌ست: شرح ال دی خریدن مجنون!

 

[Roxan]

دیر کردیم و باز هم زود است! عشق یک کافه غرق در دود است...
فصل آغاز قصه این بوده‌ست: شرح ال دی خریدن مجنون!

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

 

[Hecate]

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند

دین راهگشا بود و تو گمگشته ی دینی
تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی

 

[Fall]

دین راهگشا بود و تو گمگشته ی دینی
تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی

یا کنج قفس یا مرگ! این بخت کبوترهاست
دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست