مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تورا جانم صدا کردم ولیکن برتر از جانی
مگر جان بی تو می ماند در این تندیس انسانی؟
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور ، کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
 
روزی تو خواهی آمد در سایه سار باران
با قامتی چونان سرو با عطری از بهاران
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظرنامه نشان من و توست
 
یارا تو چرا تشنه به خونی آخر؟
مار دوشی تو و یا اینکه سکندر خویی؟
یار با ما بی وفایی میکند
بی گناه از ما جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جای دیگر روشنایی میکند
 
یار با ما بی وفایی میکند
بی گناه از ما جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بی وفا
جای دیگر روشنایی میکند
در دیاری که خلایق همه غافل ز دل اند
شاعری شیوه رندان بلاکش باشد
 
در دیاری که خلایق همه غافل ز دل اند
شاعری شیوه رندان بلاکش باشد
در میان خار ها هم میشود یک یاس بود
در هیاهوی مترسک ها پر از احساس بود

میشود حتی برای دیدن پروانه ای
شیشه های مات یک متروکه را الماس بود
 
دوست دارم در خیابان بید بینم سرو قامت
یک ارس همچون صنوبر سبز سروی مثل یک کاج
 
جوانیش را خوی بد یار بود
ابا بد همیشه به پیکار بود
دیدمت ، وای چه دیداری ، وای
این چه دیدار دل آزاری بود
بی‌گمان برده‌ای از یاد آن عهد
که مرا با تو سر و کاری بود
 
دیدمت ، وای چه دیداری ، وای
این چه دیدار دل آزاری بود
بی‌گمان برده‌ای از یاد آن عهد
که مرا با تو سر و کاری بود
در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند
به دشت بی ملال ما، پرنده پر نمیزند
 
Back
بالا