مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
هر نسیمی که نصیب گل و باران ببرد
میتواند خبر از مصر به کنعان ببرد
دل همه دم به یاد توست , دیده در انتظار توست
بر در و دیوار دلم , نقش تو و نگار توست
 
یک دم بیا و وا نه این عقدۀ درون را
می خند و کن فراموش غم های اندرون را
ای خوشا ان دل که آزاری نمیاید از او
غیر کار عاشقی کاری نمیاید از او
 
ورد زبان خسته ام در همه عمر نام تو
وجود تو عذاب من وجود من به کام تو
وارستگان به دوست پناهنده گشته اند
وابسته ای چو من به جهان بی پناه شد
خودخواهی است و خودسری و خود پسندی است
حاصل ز عمر آنکه خودش قبله گاه شد
 
وارستگان به دوست پناهنده گشته اند
وابسته ای چو من به جهان بی پناه شد
خودخواهی است و خودسری و خود پسندی است
حاصل ز عمر آنکه خودش قبله گاه شد
تا بهار دل نشين آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر دلم سایه فکن
 
در دیاری که شکایت ز کهان متوان کرد
آتش سینه بر حضرت دادار ببر
روی دیدارم توام نیست وضو از چه کنم؟
دیگر از جامه ی صد وصله رفو را چه کنم؟
 
Back
بالا