مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تا دل شکنی ، شیوه آمال تو شد
چون سایه دل خلق ، به دنبال تو شد
دانی که به پایت ز چه آسیب رسید؟
از بس که دل شکسته پامال تو شد
* رهی معیری
دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشك از شاخه می ریزم
در خود فرو می میرم و چشمی مرا اینسان نمی بیند
آهسته دارم می روم از دست ، من با خود گلاویزم
 
آخرین ویرایش:
دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم
دارم شبیه برگ های زرد و خشك از شاخه می ریزم
در خود فرو می میرم و چشمی مرا اینسان نمی بیند
آهسته دارم می روم از دست ، من با خود گلاویزم
*محمدعلی آل مجتبی
ما را بجز خیالت،فکری دگر نباشد:)
:-" :D 8-> ;;)
 
آخرین ویرایش:
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
مولانا
در خانهٔ دل عشق تو مجمع دارد
و از دادن جان کار تو مقطع دارد
در شعر تخلص به تو کردم که وجود
نظمی است که از روی تو مطلع دارد

سیف فرغانی
 
در خانهٔ دل عشق تو مجمع دارد
و از دادن جان کار تو مقطع دارد
در شعر تخلص به تو کردم که وجود
نظمی است که از روی تو مطلع دارد

سیف فرغانی
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ ام را شب طوفانی گرداب گرفت
فاضل نظری
 
دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی‌ ام را شب طوفانی گرداب گرفت
فاضل نظری
تو را آنگونه می خواهم که باغی باغبانش را 8->
شبیه مادر پیری که میبوسد جوانش را ;;)
تکراری نباشه صلوات :)) =))
 
تو را آنگونه می خواهم که باغی باغبانش را 8->
شبیه مادر پیری که میبوسد جوانش را ;;)
تکراری نباشه صلوات :)) =))

آه عاشق ز چه سوزد تتق گردون را
ز آنک میخیزد آن آتش و آن آهش از او
شمس تبریز که جان در هوس او بگریست
گشت زیبا و دلارام و لطیف و کش از او
مولانا
 
آه عاشق ز چه سوزد تتق گردون را
ز آنک میخیزد آن آتش و آن آهش از او
شمس تبریز که جان در هوس او بگریست
گشت زیبا و دلارام و لطیف و کش از او
مولانا
وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر
تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم
شمس تبریز پی نور تو زان ذره شدیم
تا ز ذرات جهان در عدد افزون باشیم
مولانا
 
وقف کردیم بر این باده جان کاسه سر
تا حریف سری و شبلی و ذاالنون باشیم
شمس تبریز پی نور تو زان ذره شدیم
تا ز ذرات جهان در عدد افزون باشیم
مولانا

مهربانی هم بلد بودی
عجب نامهربان
بعد عمری یادت افتاده که
یاری داشتی
وقت رفتن بغض کردی
خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود
انتظاری داشتی
استاد شهریار =D>
 
مهربانی هم بلد بودی
عجب نامهربان
بعد عمری یادت افتاده که
یاری داشتی
وقت رفتن بغض کردی
خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود
انتظاری داشتی
استاد شهریار =D>
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عـهد خریدار ندارد...
صائب تبریزی
 
اسپم:تا من شعرمو بنویسم شما زود تر میفرستید~X( :)) =))
 
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند در این عـهد خریدار ندارد...
صائب تبریزی
در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست
شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست
آن کس که درین زمانه او را غم نیست
یا آدم نیست، یا از این عالم نیست

هلالی جغتایی
 
در عالم بی‌وفا کسی خرم نیست
شادی و نشاط در بنی‌آدم نیست
آن کس که درین زمانه او را غم نیست
یا آدم نیست، یا از این عالم نیست

هلالی جغتایی
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد
عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل دوبیتی آموخته شد...
مولانا
 
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد
عقل و سبق و کتاب بر طاق نهاد
شعر و غزل دوبیتی آموخته شد...
مولانا
داریم دلی صاف تر 8->از سینه صبح
در پاکی و روشنی چو آیینه صبح
پیکار حسود با من امروزی نیست
خفاش بود دشمن دیرینه صبح

رهی معیری
 
داریم دلی صاف تر 8->از سینه صبح
در پاکی و روشنی چو آیینه صبح
پیکار حسود با من امروزی نیست
خفاش بود دشمن دیرینه صبح

رهی معیری
حسرت مرغ اسیری کُشدم کز دامی
کرده پرواز به کنج قفسی افتاده است
طبیب اصفهانی
 
حسرت مرغ اسیری کُشدم کز دامی
کرده پرواز به کنج قفسی افتاده است
طبیب اصفهانی
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
ضميري :D
 
حسرت مرغ اسیری کُشدم کز دامی
کرده پرواز به کنج قفسی افتاده است
طبیب اصفهانی
تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژه‌ام هزار خونابه چکید
گوئی نتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»
عبید زاکانی
 
تا بوده چشم عاشق در راه يار بوده
بي آنكه وعده باشد در انتظار بوده
ضميري :D
همدم خار می شوم !بی کس و یار می شوم
بر سر دار می شوم ، باز مقابلم تویی!
مولانا
 
Back
بالا