مشاعره

hosam.r · 2020/6/25

به نقل از مار :
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

دل به صد ره می‌رود اما مراد دل یکی‌ست
راه اگر بسیار باشد، باش، گو منزل یکی‌ست
عرفی

M_A_H_D_I · 2020/6/25

به نقل از hosam.r :
دل به صد ره می‌رود اما مراد دل یکی‌ست
راه اگر بسیار باشد، باش، گو منزل یکی‌ست
عرفی

تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق
تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق

hosam.r · 2020/6/25

به نقل از M_A_H_D_I :
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق
تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق

قفل ما چون غنچه دارد از درون خود کلید
ما گشاد دل به دست دیگران نسپرده‌ایم
صائب

برفــــ · 2020/6/25

به نقل از hosam.r :
قفل ما چون غنچه دارد از درون خود کلید
ما گشاد دل به دست دیگران نسپرده‌ایم
صائب

من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
یکی موی تو را به هر دو عالم ندهم

hosam.r · 2020/6/25

به نقل از Barf :
من زخم تو را به هیچ مرهم ندهم
یکی موی تو را به هر دو عالم ندهم

من به هوس همی خورم ناوک سینه‌دوز را
تا نکنی ملامتی غمزه کینه‌توز را

امیرخسرو دهلوی

برفــــ · 2020/6/25

به نقل از hosam.r :
من به هوس همی خورم ناوک سینه‌دوز را
تا نکنی ملامتی غمزه کینه‌توز را

امیرخسرو دهلوی

آورده ز غمزه سحر در چشم
در داده ز فتنه تاب در موی
وز بهر شکار دل نهاده
تیر مژه در کمان ابروی

M_A_H_D_I · 2020/6/25

به نقل از Barf :
آورده ز غمزه سحر در چشم
در داده ز فتنه تاب در موی
وز بهر شکار دل نهاده
تیر مژه در کمان ابروی

یافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش
دیده که جوینده بود عشوه‌ی ممتاز را
تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگس غماز را

برفــــ · 2020/6/25

به نقل از M_A_H_D_I :
یافت پس از صد نگه مطلب مخصوص خویش
دیده که جوینده بود عشوه‌ی ممتاز را
تیز نگاهی به بزم پرده برافکند و کرد
پرده در محتشم نرگس غماز را

آمد آن شاهد دل برده و جان باز آورد
جانم از نو به تن آن جان جهان باز آورد

M_A_H_D_I · 2020/6/25

به نقل از Barf :
آمد آن شاهد دل برده و جان باز آورد
جانم از نو به تن آن جان جهان باز آورد

دگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا به دامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پری رخ
همی ترسم که ایمانم بسوزد
بابا طاهر

شعر نو از سهراب سپهری هم هست...
دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی

Shkf.tv · 2020/6/25

به نقل از M_A_H_D_I :
دگر شو شد که مو جانم بسوزد
گریبان تا به دامانم بسوزد
برای کفر زلفت ای پری رخ
همی ترسم که ایمانم بسوزد
بابا طاهر

شعر نو از سهراب سپهری هم هست...
دُچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک
دُچار آبی بیکران دریا باشد
چه فکر نازک غمناکی

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد
بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم

M_A_H_D_I · 2020/6/25

به نقل از Shkf.tv :
یکی از عقل می‌لافد یکی طامات می‌بافد
بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم

من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم
عقل هی فلسفه میبافد و ما میخندیم :))

وحشی بافقی

حلزون · 2020/6/25

مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهدشد

M_A_H_D_I · 2020/6/25

به نقل از مار :
مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهدشد

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان ز او شده‌ام بی سر و سامان که مپرس

Ramzi · 2020/6/25

سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند ؟ همدم گل نمی شود ، یاد سمن نمیکند

shgh.tv · 2020/6/25

به نقل از Ramzi :
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند ؟ همدم گل نمی شود ، یاد سمن نمیکند

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

حافظ

M_A_H_D_I · 2020/6/26

به نقل از shgh.tv :
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

حافظ

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان های ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت
کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما
مولانا

Shkf.tv · 2020/6/26

ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن وز هر دو جهانم بستان
با هرچه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

حلزون · 2020/6/26

نامم ز کارخانه‌ی عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود کار دیگرم

برفــــ · 2020/6/27

به نقل از مار :
نامم ز کارخانه‌ی عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود کار دیگرم

من خموشم حال من می ‌پرسی ای همدم که باز
نالم و از ناله خود در فغان آرم تو را

برفــــ · 2020/6/27

به نقل از void pbz :
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

در غمش لاف صبوری می‌زنی ای دل برو
دیده ‌ام خود را و ما را هر دو رسوا کرده‌ ای

مشاعره

کاربر حرفه‌ای

کاربر فعال

کاربر حرفه‌ای

-

کاربر حرفه‌ای

-

کاربر فعال

-

کاربر فعال

متوکلوپرامید:)

کاربر فعال

لنگر انداخته

کاربر فعال

خسته از درهای بسته

کاربر حرفه‌ای

کاربر فعال

متوکلوپرامید:)

لنگر انداخته

-

-