saba.hjm
Olmazsa alışırız(:
- ارسالها
- 873
- امتیاز
- 25,722
- نام مرکز سمپاد
- فزرانگان
- شهر
- سراب
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استرفتم و پیشم نبود روی اقامت
وعده دیدار گو بمان به قیامت
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استرفتم و پیشم نبود روی اقامت
وعده دیدار گو بمان به قیامت
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزینتلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرادر خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکندآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفتآسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
از عشق فقط وصل و رسیدن خوش نیستای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
چو بادی تو گهی گرم و گهی سرداز عشق فقط وصل و رسیدن خوش نیست
عشق است و همین لذت دیدار و دگر هیچ
تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفتچو بادی تو گهی گرم و گهی سرد
رو آنجا که نه گرما و نه سرماست
شمس
تو مگر دربدری، خانه نداری ای بغض؟تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت
خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتادتو مگر دربدری، خانه نداری ای بغض؟
همه شب سرزده میهمان گلویم هستی
تمشکی سرخ را ماند، لب لعل فروزانتهر نفس آواز عشق می رسد از چپ و راست
ما به چمن می رویم عزم تماشا کراست
شمس
تو چو آبی، ز آتش ما دور شوتمشکی سرخ را ماند، لب لعل فروزانت
نسیمی چون بهاران است، عطر زلف افشانت
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفرتو چو آبی، ز آتش ما دور شو
یا درآ در دیگ ما، با ما بجوش
ش*
یک نفر آمد صدایم کرد و رفتای پریشان حال من جانان من حرفی بزن : )
ای پریشان حالیت را با که خلوت میکنی...
ترانه ای ز نو بخوان، تبسمی ز تازه کنیک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت
ناچار بر آنیم که سرگشته چو پرگارترانه ای ز نو بخوان، تبسمی ز تازه کن
بگیر خم ز ابروان و چهره ات گشاده کن
روا باشد که از چون تو کریمیناچار بر آنیم که سرگشته چو پرگار
برگرد غم خویش بگردیم در این شهر
ناز کن گرم کند ناز تو بازار نیازروا باشد که از چون تو کریمی
نصیب من بود افسوس خوردن؟!
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشدناز کن گرم کند ناز تو بازار نیاز
چون نیازم ز تو نازی بخرد ، می نازم