- ارسالها
- 529
- امتیاز
- 12,673
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ۴
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
نیست در عالم ز هجران تلخ ترما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران
هرچی خواهی کن ولیکن آن نکن
نیست در عالم ز هجران تلخ ترما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردینیست در عالم ز هجران تلخ تر
هرچی خواهی کن ولیکن آن نکن
یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مستنالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی
شهریار
دلم فریاد میخواد ولی در انزوای خویشیاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آن جا بود
با ما کج و با خود کج و با خلق خدا کجدلم فریاد میخواد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا میکنم هرشب
جهان را نیست کاری جز دو رنگیبا ما کج و با خود کج و با خلق خدا کج
آخر قدمي راست بنه اي همه جا کج
یک دل و یک جهت و یک رو باشجهان را نیست کاری جز دو رنگی
گهی رو مینماید گاه زنگی
نظامی
شفا میدهد آشکارا به دلیک دل و یک جهت و یک رو باش
از دو رویان جهان یک سو باش
واله و شیداست دائم همچو بلبل در قفسشفا میدهد آشکارا به دل
اشارات پنهانی چشم تو
تو همانی که دلم لک زده لبخندش راواله و شیداست دائم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکّر و بادام دوست
از ياد تو بر نداشتم دست هنوزتو همانی که دلم لک زده لبخندش را
اوکه هرگز نتوان یافت همانندش را
زندان اسیران وفا بر سر قاف استاز ياد تو بر نداشتم دست هنوز
دل هست به ياد نرگست مست هنوز
در آغاز محبت گر پشيماني بگو با منزندان اسیران وفا بر سر قاف است
پیکی بفرستیم که پر داشته باشد
قصری
ما که از خیر تو ای عشق گذشتیم ولیدر آغاز محبت گر پشيماني بگو با من
كه دل ز مهرت بر كنم تا فرصتي دارم
تو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست وز بهر چه گویم نیست با وی نظران چون هستتو مرا جان و جهانی، چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی، چه کنم سود و زیان را
تا دل پرهیزگارم را ببینم توبه کارآخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست وز بهر چه گویم نیست با وی نظران چون هست
ما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریمتا دل پرهیزگارم را ببینم توبه کار
با شعف خود را در آغوش گناه انداختم
فاضل نظری
من ندارم نظری در پی چشمان کسیما بی تو تا دنیاست دنیایی نداریم
چو سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
یک نظر مستانه کردی عاقبتمن ندارم نظری در پی چشمان کسی
به اسارت نبرم من دل خندان کسی
کاروان نیست که دل هرکه که خواهد آید
فکر کردی دل من هم شده ویلان کسی
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتمیک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت