مشاعره

Sarin84 · 2020/12/23

به نقل از مهدی83 :
تنــم از واسـطه دوری دلـبر بگــداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت

«حافظ»

تو گه سرگشتهٔ جهلی و گه گم گشتهٔ غفلت
سر و سامان که خواهد داد این بی خانمانی را
پروین اعتصامی
الف لطفاً

dorincii · 2020/12/23

به نقل از Sarin84 :
تو گه سرگشتهٔ جهلی و گه گم گشتهٔ غفلت
سر و سامان که خواهد داد این بی خانمانی را
پروین اعتصامی
الف لطفاً

آتش زهر و ریا خرمن دین خواهد سوخت
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست؟

Sarin84 · 2020/12/23

به نقل از D.S.P :
آتش زهر و ریا خرمن دین خواهد سوخت
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست؟

تا توانی در جهان یک رنگ باش
قالی از صدرنگ بودن زیر پا افتاده است

dorincii · 2020/12/23

به نقل از Sarin84 :
تا توانی در جهان یک رنگ باش
قالی از صدرنگ بودن زیر پا افتاده است

تا در طلب گوهر كانى، كانى
تا در هوس لقمه نانى، نانى
اين نكته رمز اگر بدانى، دانى
هرچيز كه در جستن آنى، آنى

Chandler. · 2020/12/23

به نقل از D.S.P :
تا در طلب گوهر كانى، كانى
تا در هوس لقمه نانى، نانى
اين نكته رمز اگر بدانى، دانى
هرچيز كه در جستن آنى، آنى

یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد

f.hn · 2020/12/23

به نقل از Chandler. :
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد

در این نبرد فقط بی بی دلت کافیست
برای کشتن پنجاه و یک ورق باهم
مهدی فرجی

dorincii · 2020/12/24

به نقل از f.hn :
در این نبرد فقط بی بی دلت کافیست
برای کشتن پنجاه و یک ورق باهم
مهدی فرجی

من زخم تورا به هیچ مرهم ندهم
یک موی تورا بهر دو عالم ندهم...
مولانا

Chandler. · 2020/12/25

به نقل از D.S.P :
من زخم تورا به هیچ مرهم ندهم
یک موی تورا بهر دو عالم ندهم...
مولانا

ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار دریاب

Ramzi · 2020/12/25

به نقل از Chandler. :
ما را همه شب نمی برد خواب
ای خفته روزگار دریاب

با عقل، آب عشق به يک جو نمي رود بيچاره من که ساخته از آب و آتشم
شهريار

f.hn · 2020/12/25

به نقل از Ramzi :
با عقل، آب عشق به يک جو نمي رود بيچاره من که ساخته از آب و آتشم
شهريار

می خواهم از طوفان پرت را پس بگیرم
از باد ها انگشترت را پس بگیرم

باید بیاشوبم سکوت لاله ها را
تا مستی سرتاسرت را پس بگیرم...

dorincii · 2020/12/25

به نقل از f.hn :
می خواهم از طوفان پرت را پس بگیرم
از باد ها انگشترت را پس بگیرم

باید بیاشوبم سکوت لاله ها را
تا مستی سرتاسرت را پس بگیرم...

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
حافظ:)

phoenix_s9 · 2020/12/26

به نقل از D.S.P :
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
حافظ:)

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است

Chandler. · 2020/12/26

به نقل از m_s578 :
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است

تو تنهایی،تو از تن ها جدایی
غریبی بی کسی بی آشنایی
دلا گویی تو را من میشناسم؟
تو از اینجا نه ای،اهل کجایی؟
قیصر امین پور

hosam.r · 2020/12/26

به نقل از Chandler. :
تو تنهایی،تو از تن ها جدایی
غریبی بی کسی بی آشنایی
دلا گویی تو را من میشناسم؟
تو از اینجا نه ای،اهل کجایی؟
قیصر امین پور

یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن
گلها به جای چشم، دهن باز کرده‌اند !
صائب

big cat · 2020/12/26

به نقل از hosam.r :
یارب چه گل شکفته، که امروز در چمن
گلها به جای چشم، دهن باز کرده‌اند !
صائب

دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد ازین تدبیر ما؟

dorincii · 2020/12/26

به نقل از big cat :
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد ازین تدبیر ما؟

ای که گفتی عشق را میتوان از یاد برد...
عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی...
فاضل نظری

Chandler. · 2020/12/26

به نقل از D.S.P :
ای که گفتی عشق را میتوان از یاد برد...
عشق را شاید ولی هرگز مرا نشناختی...
فاضل نظری

یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

dorincii · 2020/12/26

به نقل از Chandler. :
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم این راز نهفتن تا کی؟
وحشی بافقی

phoenix_s9 · 2020/12/27

به نقل از D.S.P :
شرح این آتش جانسوز نگفتن تا کی؟
سوختم، سوختم این راز نهفتن تا کی؟
وحشی بافقی

یادت جهان را پر غم می کند و فراموشی کیمیاست
در غم گداختم ای بزرگ ای تابان
سر برزن شب زیست را در هم ریز ستاره دیگر خاک
جلوه ای ای برون از دید
سهراب

dorincii · 2020/12/27

به نقل از m_s578 :
یادت جهان را پر غم می کند و فراموشی کیمیاست
در غم گداختم ای بزرگ ای تابان
سر برزن شب زیست را در هم ریز ستاره دیگر خاک
جلوه ای ای برون از دید
سهراب

داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست...
ای بسا خنده که از گریه غم انگیز تر است:)
رهی معیری

مشاعره

کاربر فعال

ز هـمـه خـلـق رمـیـده

کاربر فعال

ز هـمـه خـلـق رمـیـده

کاربر فوق‌حرفه‌ای

کاربر نیمه‌حرفه‌ای

ز هـمـه خـلـق رمـیـده

کاربر فوق‌حرفه‌ای

خسته از درهای بسته

کاربر نیمه‌حرفه‌ای

ز هـمـه خـلـق رمـیـده

معلم شیطان

کاربر فوق‌حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

SPHINX

ز هـمـه خـلـق رمـیـده

کاربر فوق‌حرفه‌ای

ز هـمـه خـلـق رمـیـده

معلم شیطان

ز هـمـه خـلـق رمـیـده