مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
نیست در عالم ز هجران تلخ تر ** هر چه خواهی کن و لیک آن نکن
نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم‌‌.‌.‌.
 
نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم‌‌.‌.‌.
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش...

فریدون مشیری
 
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش...

فریدون مشیری
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می‌توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
 
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
می‌توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و پالوده هر خس بودن...
(خیام)
 
قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و پالوده هر خس بودن...
(خیام)
نشود عشق تو محدود به دنیا یارا
پای عشقت بشوم هم متلاشی هستم
سمت موجی نرود ساکن ساحل هرگز
گر نباشد ز تو هم سعی و تلاشی هستم
 
نشود عشق تو محدود به دنیا یارا
پای عشقت بشوم هم متلاشی هستم
سمت موجی نرود ساکن ساحل هرگز
گر نباشد ز تو هم سعی و تلاشی هستم
ما جامه نمازی به سر خم کردیم
با خاک خرابات تیمم کردیم

شاید که در این صومعه ها در یابیم
آن علم که در مدرسه ها گم کردیم
 
ما جامه نمازی به سر خم کردیم
با خاک خرابات تیمم کردیم

شاید که در این صومعه ها در یابیم
آن علم که در مدرسه ها گم کردیم
مهین‌بانو چو از کار آگهی یافت
بر اسباب غَرَض شاهنشهی یافت

به استقبال شد با برگ و اسباب
نثار افشاند بر خورشید و مهتاب

(نظامی)
(خسرو و شیرین) در باب به هم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه
 
مهین‌بانو چو از کار آگهی یافت
بر اسباب غَرَض شاهنشهی یافت

به استقبال شد با برگ و اسباب
نثار افشاند بر خورشید و مهتاب

(نظامی)
(خسرو و شیرین) در باب به هم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه
بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند
یار عاشق سوز ما ترک دل ازاری کند
 
دانی که چرا سر نهان با تو نگويم؟
طوطی صفتی، طاقت اسرار نداری
مولانا
یک دو بیت از شاه می خوانم نگارا گوش کن

زان که هر یک هم سری با در غلطان می کند
 
یک دو بیت از شاه می خوانم نگارا گوش کن

زان که هر یک هم سری با در غلطان می کند
دلا یاران سه قسمند ار بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی...
مولانا
 
دلا یاران سه قسمند ار بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی...
مولانا
یار بی پروا و ما را آرزوی دل بسی

کار خواهد بود با یاری چنین، مشکل بسی
 
ﺗﻮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑُﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺵ
ﻣﻨﻢ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻨﺪﺵ...
یارا بهشت، صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامناسب، جهنم است

سعدی
 
ﺗﻮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑُﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺵ
ﻣﻨﻢ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻨﺪﺵ...
شده نزدیک که هجران تو مارا بکشد
اشتیاق تو مرا سوخت، کجايي؟ بازآ
وحشی بافقی :)
 
شده نزدیک که هجران تو مارا بکشد
اشتیاق تو مرا سوخت، کجايي؟ بازآ
وحشی بافقی :)
ای باد شه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
(حافظ)
 
ای باد شه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
(حافظ)
یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گيرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت؟
(فاضل نظری)
 
یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گيرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت؟
(فاضل نظری)
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صد ساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم...
 
Back
بالا