- ارسالها
- 1,422
- امتیاز
- 25,752
- نام مرکز سمپاد
- علامه حلی۱
- شهر
- همدان
- سال فارغ التحصیلی
- 0000
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت**** کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم!ترسم اي مرگ نيايي تو و من پير شوم
آنقدر زنده بمانم كه ز جان سير شوم
فرخي يزدي
من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت**** کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم!ترسم اي مرگ نيايي تو و من پير شوم
آنقدر زنده بمانم كه ز جان سير شوم
فرخي يزدي
مي يابم از خود حسرتي باز از فراق کيست اينمن چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت**** کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم!
نیست در عالم ز هجران تلخ تر ** هر چه خواهی کن و لیک آن نکنمي يابم از خود حسرتي باز از فراق کيست اين
آماده ي صد گريه ام از اشتياق کيست اين
وحشي بافقي
نه بوی مهر میشنویم از تو ای عجبنیست در عالم ز هجران تلخ تر ** هر چه خواهی کن و لیک آن نکن
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیستنه بوی مهر میشنویم از تو ای عجب
نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم...
شمع روشن شد و پروانه به آتش پیوستمن همین یک نفس از جرعه ی جانم باقیست
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش...
فریدون مشیری
قانع به یک استخوان چو کرکس بودنشمع روشن شد و پروانه به آتش پیوست
میتوان سوخت اگر امر بفرماید عشق
نشود عشق تو محدود به دنیا یاراقانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن
با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و پالوده هر خس بودن...
(خیام)
ما جامه نمازی به سر خم کردیمنشود عشق تو محدود به دنیا یارا
پای عشقت بشوم هم متلاشی هستم
سمت موجی نرود ساکن ساحل هرگز
گر نباشد ز تو هم سعی و تلاشی هستم
مهینبانو چو از کار آگهی یافتما جامه نمازی به سر خم کردیم
با خاک خرابات تیمم کردیم
شاید که در این صومعه ها در یابیم
آن علم که در مدرسه ها گم کردیم
بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کندمهینبانو چو از کار آگهی یافت
بر اسباب غَرَض شاهنشهی یافت
به استقبال شد با برگ و اسباب
نثار افشاند بر خورشید و مهتاب
(نظامی)
(خسرو و شیرین) در باب به هم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه
دانی که چرا سر نهان با تو نگويم؟بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند
یار عاشق سوز ما ترک دل ازاری کند
یک دو بیت از شاه می خوانم نگارا گوش کندانی که چرا سر نهان با تو نگويم؟
طوطی صفتی، طاقت اسرار نداری
مولانا
دلا یاران سه قسمند ار بدانییک دو بیت از شاه می خوانم نگارا گوش کن
زان که هر یک هم سری با در غلطان می کند
یار بی پروا و ما را آرزوی دل بسیدلا یاران سه قسمند ار بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی...
مولانا
یارا بهشت، صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامناسب، جهنم است
سعدی
شده نزدیک که هجران تو مارا بکشدﺗﻮ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ ﺑﻪ ﻣﺨﻠﻮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺑُﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺵ
ﻣﻨﻢ ﺷﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﺑﻨﺪﺵ...
ای باد شه خوبان داد از غم تنهاییشده نزدیک که هجران تو مارا بکشد
اشتیاق تو مرا سوخت، کجايي؟ بازآ
وحشی بافقی :)
یک عمر جدایی به هوای نفسی وصلای باد شه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
(حافظ)
تا چند اسیر عقل هر روزه شویمیک عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گيرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت؟
(فاضل نظری)