جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام
شرمنده جوانی از این زندگانی‌ام
دور از کنار مادر و یاران مهربان
زال زمانه کشت به نامهربانی‌ام
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانی‌ام



شهریار
 
میروی ... تمام که نمیشوی، تنها میروی و من به ردپایت که روی « زندگی ام » مانده خیره میشوم ...!
عباس معروفی
 
حیدربابا، دونیا یالان دونیا دی
اوْندان قالان، بیزه قارانلیخ دی
هر کیمسه‌نین آخیر یولو اوْلی دی
یئخسی گئدن، یاخشی سؤزله قالی دی
سنه سلام اولسون، حیدربابا

ای حیدربابا، جهان سرای فانی است
آنچه از او می‌ماند، جز تاریکی نیست
فرجام راه هر کسی گور خواهد بود
و آنان که نیک رفتند، به نام نیک جاودان می‌مانند
سلام بر تو، ای حیدربابا
 
برای آخرین نفس بخون ترانه ای
که باید از تو بگذرم به هر بهانه ای
ﻛﻪ ﻣﻴﺸﻪ از ﺗﻮ رد ﺷﺪ و ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﺟﺎده ﻛﺮد
ﻛﻪ ﻣﻴﺸﻪ اﻳﻦ ﻏﻤﺎرو از دﻟﻢ ﭘﻴﺎده ﻛﺮد
 
کنکورو کی میاره
اون که تست خوب میزنه
تست و کنکور
من شب و روز درس می خونم
تا پشت کنکور نمونم
 
به درد کسی خوردی، به دردت نخورد، به دردش بخوری، به دردنخوری.
 
  • خنده
امتیازات: Naysi
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار می گذارند،
از همه چیز بیشتر اهمیت دارد وگرنه همه آمده اند که یک روز بروند...
 
ای که هم دردی و هم درمان من
وی که هم جانی و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانی فرست
ای دوای درد بی درمان من
 
هر که شود صید عشق، کی شود او صید مرگ؟
چون سپرش مه بود، کی رسدش زخمِ تیر؟
جمله‌ی جان های پاک، گشته اسیران خاک
عشق فرو ریخت زر، تا برهاند اسیر

مولانا
 
Back
بالا