جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دست از جنگ با خودت بردار
به اندازه ی کافی ظلم تو این دنیا هست
اوضاع را با قربانی کردن خودت از این که هست، بدتر نکن...

کتاب ارباب انتقام _ فیلیپ راث
 
+چی می خوای؟
-پدربزرگ،شاید براتون جالب باشه که بدونید تنها چیزی که من از کائنات و مافیها می خوام،اینه که منو به حال خودم بذارن.
 
من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم

پـیـششـان سـر بـر نمی آرم، رعایت می کنم

همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت

مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم

این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش

آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم

کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست

هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت می کنم

فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟

در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم

یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم

لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم

ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت

روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت می کـنـم

تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت

می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم
 
شکستن دل، به شکستن استخوان دنده می ماند.
از بیرون همه چیز رو به راه است
اما هر نفسی که میکشی دردیست که میکشی...
 
چه کسی میفهمد
‏در دلم رازی هست
‏میسپارم آن را
‏به خیال شب و تنهایی خود!
من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پر از آدم‌هاست
پس چرا این همه دل‌ها تنهاست ...؟!
_سهراب سپهری
 
میگویند:
هربار کسی را گرم در آغوش میگیریم
یک روز به عمرمان اضافه میشود
پس لطفا مرا بغل کن...
 
«شاید می‌خواهم گریه کنم، یعنی باید گریه کنم. چون لابد وقتی نمی‌شود فریاد زد یا شیشه‌ها را شکست، باید گریه کرد.»
‌‌
 
دیگران را اگر از ما خبری نیست چه غم
نازنینا، تو چرا بی خبر از ما شده ای؟!...: )
 
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران؛وای به حال دگران.

محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)
 
آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست
عجب اینست که من واصل و سرگردانم
عشق من بر گل رخسار تو امروزی نیست
دیر سالست که من بلبل این بستانم
 
قطعه‌ ای از من كنار توست؛
و قطعه‌‌ ای كنار خودم.
و قطعاتم دلتنگ یکدیگرند،
می‌شود بیایی؟
- محمود درویش
 
برای اینکه یه زخم خوب بشه
نباید دیگه بهش دست بزنی
غصه هات رو اونقدر برای خودت دوره نکن...
 
یکی از عجیب‌ترین حس‌ها اونجاییه که پیش
خودت فکر میکنی چقدر دلم واسه این
لحظه تنگ میشه در حالیکه هنوز تموم نشده...
دقیقا وقتاییه که با بچه ها دور هم جمع میشیم:‌)
 
دریا نبودم اما طوفان سرشت من بود
گرداب خویش گشتن در سرنوشت من بود...: )
 
هربار که نگاهت میکنم
جمله ای آشنا
به ذهنم خطور می کند:
در این سرزمین چیزی هست
که ارزش زندگی کردن دارد...

محمود درویش
 
Back
بالا