جانا! سخن از زبان ما می‌گویی :-"

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع Samandoon :D
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یکی پرسید از آن شوریده‌ایام
که تو چه دوست داری؟ گفت: دشنام
که هر چیزی که دیگر می‌دهندم
به جز دشنام منت می‌نهندم
عطار
 
سیگار روشنت را
در جنگل خشک و آشفته‌ی من انداختی
بعد
پرسیدی:
"مزاحمتان که نشدم؟"
خندیدم،
"نه! اصلا"

سارا محمدی اردهالی
 
وطن لازم نیست حتما سرزمین بزرگی باشد
گاهی مساحت کوچکی است
در حد فاصل دو شانه...
 
چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچ‌گاه کسی جز تو را نبیند از پس آن
حتی اگر هزار بار هزاران چهره را نگاه کند

یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدم‌هایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند‌.
چگونه جهان به غربتِ ابدی
دوباره عادت خواهد کرد
اگر تو را نبیند؟
به من بگو که کجا می‌روی پس از آن وقتها که رؤیاها تعطیل می‌شوند و ما به گریه روی می‌آریم و،گریه به رو، کجا؟
و سایه پشت سرت چیست در شب، این که شعر من است که از پشت پای تو می‌آید
چه دستهایی داری، شبیه بوسه....

"رضا براهنی"
 
و من از طعم لطیفِ خرمالوهای نارنجی رنگ، یک گِرَم مبهم ترم. از گُم شدنِ یک دختربچه در راه برگشت به مدرسه، یک کوچه پاییز ترم. من از فریادهای خسته‌ی باد در رقصِ درخت های آلوچه، یک وجب سکوت تر و از خانه های کاهگلیِ پهن شده در زیر آفتابِ ظهرهای تابستانی، یک پلّه بی حوصله ترم. من تا رسیدن سایه‌ی ابرها بر شانه های پنجره‌ی تمامِ معشوقه ها، یک قدم تا رسیدن، دور ترم...

#دلارام_باقری
 
در ظاهر روی پاهایم ایستاده‌ام. گاهی می‌خندم و گاهی گریه می‌کنم. ‏اما حقیقت این است که خسته هستم. ‏می‌خواهم فرار کنم. می‌خواهم بروم گم بشوم ...

- فروغ فرخزاد
 
شب‌هایی توی زندگی‌ام بود که خیال می‌کردم تا صبح زیر انبوه رنج متلاشی خواهم شد؛ اما صبح شد.
 
برای همه‌ی ما،
همه‌ی روزها فراموش می‌شوند
به جز همان یک روز
که نشانی آن را به هیچکس نگفته‌ایم...
 
چشمان خیست را می‌بوسم دلواپس آینده نباش این شب‌ها می‌گذرد و می‌رسد روزی که در آغوش هم از سر شوق گریه کنیم.....
 
آغوش که می گشایی

پریان قصه

غبطه می‌خورند

به بوسه هایي که

به ابریشم تنم می نشانی.
 
همه سرگشته ی عشق دروغین شده اند...
رسم عشق و عاشقی گم کرده اند...
 
چشم هامو رو هم میذارم...
نگاهت رو به یاد میارم...
یاد اون دل های عاشق...
که حالا میره ز دل خرابم...
 
در عکس ها
در تختم
در خانه
همیشه یک نفر بودم
من
تنهایی گوزنی هستم
که شاخ‌هایش
نگذاشت کسی را
در آغوش بگیرد...

-مهدی باجلان
 
سردمه...!!
مثل یک بابونه
که تو گوش ترُدش , باد , هی می خونه
خوشگله؟!!!
سرنوشتت اینه...

حسین پناهی
 
Back
بالا