- ارسالها
- 529
- امتیاز
- 12,672
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان ۴
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1405
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدنددیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدنددیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
مرغ آمین درد آلودی است کاواره بماندهدیگه طاقتی نمونده که بخوام جدا بمونم
شعرای پر از منو تو با خودم تنها بخونم![]()
کاش خدا منو ببینه، ببینه چه گیجو خستم
دستمو محکم بگیره بگه که نترس من هستم
هر ناله که داری بکن ای عاشق شیدامرغ آمین درد آلودی است کاواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
باز گشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه
نوبت روز گشایش را
در پی چاره بمانده
نیما یوشیج
تاب بنفشه میدهد طرّهٔ مشکسای توهر ناله که داری بکن ای عاشق شیدا
جایی که کند ناله عاشق اثر اینجاست
وه چه بیرنگ و بینشان که منمتاب بنفشه میدهد طرّهٔ مشکسای تو
پردهٔ غنچه میدرد خندهٔ دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
حافظ
مائیم و نوای بینوائیوه چه بیرنگ و بینشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم
تا بدین منزل پا نهادم پای رامیکشم دردی که درمانیش، نیست
میروم راهی که پایانیش نیست
-سلمان ساوجی
من که با هر داغ پيدا ساختمتا بدین منزل پا نهادم پای را
از درای کاروان بگسسته ام
گر چه می سوزم از
این آتش به جان
لیک بر این سوختن دل بسته ام
سهراب سپهری
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود؟لب فرو بسته ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتم زده در سینه ی من نوحه گر است
ناآمده رفتن این چه سازستتا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود؟
بندهء من شو و برخور ز همه سیم تنان
تا درخت اميد سبز شدیناآمده رفتن این چه سازست
ناکشته درودن اینچه رازست
لاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزییا رب این آتش که در جان من است
سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
در کارگه کوزه گری رفتم دوش / دیدم دو هزار کوزه گویا و خموشلاله خواهم شدنش در چمن و باغ که روزی
بـه تماشای من آن لاله عذار آمده باشد
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهناندر کارگه کوزه گری رفتم دوش / دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
نکن امروز را فرداشاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود؟
بندهء من شو و برخور ز همه سیم تنان
چون اولای شعر حالت داستانی داره سه بیتش رو گذاشتم
راز درون پرده ز رندان مست پرسنکن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیا ای نازنین ای یار
دلم را از زمین بردار...
اردلان سرافراز
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل هاراز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چراالا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
ای کریمی که از خزانه غیبآمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش داروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا