مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد (رل بزنم اینو میکنمش بیو اینستام):))
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد
یا علی گفتیم و گلها وا شدند
(ایشالا:)))
در این درگه که گه گه، کُه کَه و کَه کُه شود ناگه@-)
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
 
(ایشالا:)))
در این درگه که گه گه، کُه کَه و کَه کُه شود ناگه@-)
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
هر که در عشق علی گم می‌شود
مثل گل محبوب مردم می‌شود
 
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

حافظ
دوش در خواب من آن لاله عذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود

شهریار
 
نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟

چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
 
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم می‌توانی داشت، غمگینم چرا داری؟

چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم

شهریار
 
یک نگاه توام از نقد دو عالم بس بود
یک نظر دیدم و تاوان دو عالم دادم

شهریار
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

شهریار
 
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد

شهریار
در محفل شعر آمدم و رفتم و گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت...؟!
:)
 
در محفل شعر آمدم و رفتم و گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت...؟!
:)
و را دیدم دلم لرزید
نگاه تو به جان تابید

به یادِ خاطراتت، دل
گلی از باغ تو می چید
 
و را دیدم دلم لرزید
نگاه تو به جان تابید

به یادِ خاطراتت، دل
گلی از باغ تو می چید
درگیر تو بودم که نمازم به غذا رفت
در من غزلی درد کشد و سرِ زا رفت
 
روم به جای دگر دل دهم به یار دگر
هوای یار دگر دارم و دیار دگر
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است

حافظ
 
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است

حافظ
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
 
Back
بالا