اعترافگاه!
- شروع کننده موضوع Ham!D ShojaE
- تاریخ شروع
niloofar.l
کاربر نیمه‌حرفه‌ای
- ارسالها
- 170
- امتیاز
- 1,313
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان امین1
- شهر
- اصفهان
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم وقتی میگفتن "شیطون رفته تو جلدش" فکر میکردم واقعا آدما یه جلد دارن که شیطون میره توش!
حتی این کاغذ رنگی براقا تو ذهنم به عنوان جلد تداعی میشد
حتی بعضی مواقع با دقت پام رو نگاه میکردم ببینم جلدش چطوریه؟!
اما نمیدیدمش 
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم وقتی میگفتن "شیطون رفته تو جلدش" فکر میکردم واقعا آدما یه جلد دارن که شیطون میره توش!
حتی این کاغذ رنگی براقا تو ذهنم به عنوان جلد تداعی میشد
حتی بعضی مواقع با دقت پام رو نگاه میکردم ببینم جلدش چطوریه؟!
اما نمیدیدمش 
mohamad.ahmadi
کاربر حرفه‌ای
- ارسالها
- 361
- امتیاز
- 6,547
- نام مرکز سمپاد
- دبیرستان هاشمی نژاد ١
- شهر
- مشهد
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم گاهی پستام +18 میشه و خیلی دوست ندارن...
اما خب بعد از اینکه یه سری پیامداش حل میشه...
همه قبول میکنن...
اما اون موقع خودم میخوام تکذیبش کنم...
_
اعتراف میکنم که اعتراف به پشیمونی خیلی سخته...
اعتراف میکنم گاهی پستام +18 میشه و خیلی دوست ندارن...
اما خب بعد از اینکه یه سری پیامداش حل میشه...
همه قبول میکنن...
اما اون موقع خودم میخوام تکذیبش کنم...
_
اعتراف میکنم که اعتراف به پشیمونی خیلی سخته...
sandra
کاربر حرفه‌ای
- ارسالها
- 281
- امتیاز
- 2,380
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 96
- دانشگاه
- خوارزمی
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم اسکلت ازمایشگاه رو دزدیدم
البته دوستان واسه حملش کمک کردن
بعد هم جداش کردیم و خیرات....دندوناش + ی دسش پیش منه(اخه نو گرفته بودن گفتم کهنه نشه دل ازار)
واسه ترسوندن بچه هم که حرف نداره
اعتراف میکنم اسکلت ازمایشگاه رو دزدیدم
البته دوستان واسه حملش کمک کردن بعد هم جداش کردیم و خیرات....دندوناش + ی دسش پیش منه(اخه نو گرفته بودن گفتم کهنه نشه دل ازار)
واسه ترسوندن بچه هم که حرف نداره
negin faqih
کاربر حرفه‌ای
- ارسالها
- 542
- امتیاز
- 4,438
- نام مرکز سمپاد
- فـرزانـگانــِ امـیـنــِ یکـــ
- شهر
- جَهــانـــ / ٢
- دانشگاه
- اصفهان
- رشته دانشگاه
- پزشکی
پاسخ : اعترافگاه !
تازه من پستام رو هم میخونم خودم واسه خودم ذوق میکنم
منم دقیقا با همین جزئیات به این اعتراف میکنم .به نقل از s!na :اعتراف میکنم هر پستی که میدم تا یک ساعت بعدی و بعدشم فرداش میرم لایکاشو نگاه میکنمکلی ذوق مرگ میشم.
تازه من پستام رو هم میخونم خودم واسه خودم ذوق میکنم 
پاسخ : اعترافگاه !
آقا این سایت 4shared ک هست...
من اینو تا مدت ها میخوندم"چار شرد!"
اصلا ب ذهنم هم نمیرسید معنایی داره اون چهار
بعدا فهمیدم مفهوم"برای اشتراک میده"
آقا این سایت 4shared ک هست...
من اینو تا مدت ها میخوندم"چار شرد!"
اصلا ب ذهنم هم نمیرسید معنایی داره اون چهار
بعدا فهمیدم مفهوم"برای اشتراک میده"
- ارسالها
- 391
- امتیاز
- 1,519
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان
- شهر
- قــُم
- سال فارغ التحصیلی
- 1392
- دانشگاه
- U of T
- رشته دانشگاه
- بیوتکنولوژی
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم قدیما فک میکردم وقتی میخوایم یه چیزی رو یادداشت کنیم، به این کار میگن نُطق برداری!!
بعدها فهمیدم نُت برداری درسته!
اعتراف میکنم قدیما فک میکردم وقتی میخوایم یه چیزی رو یادداشت کنیم، به این کار میگن نُطق برداری!!
بعدها فهمیدم نُت برداری درسته!
- ارسالها
- 1,932
- امتیاز
- 9,957
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان قزوین
- شهر
- قزوین
- سال فارغ التحصیلی
- 1394
- دانشگاه
- آزاد تهران جنوب
- رشته دانشگاه
- طراحی لباس
پاسخ : اعترافگاه !
دوران بچگی(!)، یه بازیی بود که خودم بلد نبودم البته، خواهرم بازی میکرد منم مینشستم به تماشا اونوقت تو این بازیه یه قسمت بود که باید از توی یه خونه ای رد میشدی که از زیر دیوارا و کف زمینش، دست یه سری هیولا یهو بی هوا میومد بیرون، پای شخصیت اصلیو میگرفت و این از جونش (heart ـاش) کم میشد ... از اثرات این بازیه این بود که من تا یه مدت درازی، همیشه روی مبل یا تخت که مینشستم، پاهامو میگرفتم بالا که هیولاهای زیر مبل نتونن بگیرن ـم
و در نهایت اعتراف میکنم که الان هم وقتی خونه تنهائم بعضی وقتا توهم میزنم که زیر مبل و تختم هیولاست و جرئت نمیکنم پاهامو بزارم زمین""
دوران بچگی(!)، یه بازیی بود که خودم بلد نبودم البته، خواهرم بازی میکرد منم مینشستم به تماشا
اونوقت تو این بازیه یه قسمت بود که باید از توی یه خونه ای رد میشدی که از زیر دیوارا و کف زمینش، دست یه سری هیولا یهو بی هوا میومد بیرون، پای شخصیت اصلیو میگرفت و این از جونش (heart ـاش) کم میشد ... از اثرات این بازیه این بود که من تا یه مدت درازی، همیشه روی مبل یا تخت که مینشستم، پاهامو میگرفتم بالا که هیولاهای زیر مبل نتونن بگیرن ـم و در نهایت اعتراف میکنم که الان هم وقتی خونه تنهائم بعضی وقتا توهم میزنم که زیر مبل و تختم هیولاست و جرئت نمیکنم پاهامو بزارم زمین
""ShiNinG
کاربر حرفه‌ای
- ارسالها
- 326
- امتیاز
- 4,247
- نام مرکز سمپاد
- دبیرستان فرزانگان 1
- شهر
- مشهد
پاسخ : اعترافگاه !
خوبه که ...
من می خوندم فور شار ِد !!!!!!!!!
به نقل از پوریا عابدی :آقا این سایت 4shared ک هست...
من اینو تا مدت ها میخوندم"چار شرد!"
اصلا ب ذهنم هم نمیرسید معنایی داره اون چهار
بعدا فهمیدم مفهوم"برای اشتراک میده"
خوبه که ...
من می خوندم فور شار ِد !!!!!!!!!
- ارسالها
- 1,960
- امتیاز
- 8,423
- نام مرکز سمپاد
- دبیرستان فرزانگان1
- شهر
- مشهد
- سال فارغ التحصیلی
- 1393
- دانشگاه
- صنعتی شریف
- رشته دانشگاه
- مهندسی نرم افزار
پاسخ : اعترافگاه !
اعتراف میکنم جدیدا آدم خبیثی شدم و سعی میکنم حدالامکان به کسی تقلب نرسونم البته خودمم واقعا تقلب نمی کنم
اعتراف میکنم جدیدا آدم خبیثی شدم و سعی میکنم حدالامکان به کسی تقلب نرسونم البته خودمم واقعا تقلب نمی کنم
- ارسالها
- 2,142
- امتیاز
- 29,740
- نام مرکز سمپاد
- هاشمی نژاد 1
- شهر
- مشهد
- سال فارغ التحصیلی
- 91
- دانشگاه
- فردوســـی
- رشته دانشگاه
- مـهـنــدســی شــیـمــی / حسابداری / روانــشناســی
پاسخ : اعترافگاه !
يه روز يكي از دبيرا حواسش به[size=12pt] گوشيش نبود
گوشيشو برداشتم ازش به گوشي خودم زنگ زدم و شمارشو گير اوردم B-)
از فرداش هرموقع سر كلاس اذيتمون مي كرد . شبش اذيتش مي كرديم[/size]
يه روز يكي از دبيرا حواسش به[size=12pt] گوشيش نبود
گوشيشو برداشتم ازش به گوشي خودم زنگ زدم و شمارشو گير اوردم B-)
از فرداش هرموقع سر كلاس اذيتمون مي كرد . شبش اذيتش مي كرديم[/size]
kimia moghadam
کاربر نیمه‌حرفه‌ای
- ارسالها
- 255
- امتیاز
- 2,622
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان١
- شهر
- مشهد
- رشته دانشگاه
- داروسازی
پاسخ : اعترافگاه !
تا همین امسال بلد نبودم آدامس باد کنم :-[
به لطف آموزش و تشریح کامل دوستان اونم سر زنگ جغرافی تعلیم دیدم بعد یکی باد کردم حجمش در حد توپ تنیس داشت به اوجش میرسید که فهمیدم معلمه نیم ساعته داره با پشت سری من حرف میزنه و زل زده به من درجا ترکید بقیه ساعتو رفتم پایین که هم شطرنجی بشم هم آثار جرمو از بین ببرم... #
بی جنبم دیه آخه 16 سال تو زندگی نتونی آدامس باد کنی همین میشی
تا همین امسال بلد نبودم آدامس باد کنم :-[
به لطف آموزش و تشریح کامل دوستان اونم سر زنگ جغرافی تعلیم دیدم بعد یکی باد کردم حجمش در حد توپ تنیس داشت به اوجش میرسید که فهمیدم معلمه نیم ساعته داره با پشت سری من حرف میزنه و زل زده به من
درجا ترکید بقیه ساعتو رفتم پایین که هم شطرنجی بشم هم آثار جرمو از بین ببرم... #بی جنبم دیه آخه 16 سال تو زندگی نتونی آدامس باد کنی همین میشی
