اعترافگاه!

[melina03]

اعتتراف میکنم به همه اعترافا خندیدم....
و اعتراف میکنم ک هیچ اعترافی ب ذهنم نرسید بگم... کلا بچه گلی(خلی) بودم از اول

 

[Smohammadreza]

سر ساعت رند باید درس بخونم. مثلا 4 یا 5 (نهایتا دیگه 4 ونیم اینطوری)
مثلا اگه ساعت بشه 4 و 32 دقیقه، دیگه صبر میکنم تا بشه 5 بعد درسو شروع میکنم!

---

بچه که بودم فکر میکردم زمین مرکز جهانه چون اگه خورشید میومد وسط سیاره ها به خاطر دماش بقیه سیاره ها ذوب میشدن

 

[MRΣZA]

اعتراف می کنم موقع فوتبال بازی کردن تو مدرسه خیلی داد می زنم

 

[zeynabgol]

اعتراف میکنم فکر میکردم برره واقعا وجود داره

 

[s@rah]

اعتراف میکنم چند وقته عادت کردم به همه ح.ب ها یه ری اکشنی میدم و اگه اون وسطا با یه حرفی هیچ حسی نداشته باشم یا ندونم الان باید بخندم یا ناراحت شم() یا بخشی موافقم و با بخشی مخالف، و هیچی نمیدم، تا یه هفته عذاب وجدان میگیرم

اعتراف میکنم بعد از این اعتراف، درمان شدم
نتیجه: اعتراف کنید تا عادت های مزخرفتان ترک گردد

 

[Saraª]

اعتراف میکنم یه بار تو کلاس زبان به خاطر اینکه نیم ساعت دیر رسیدم گریه کردم
هنوز هم همنجوری ام

 

[.sanay.]

اعتراف میکنم، خود به خود حرف میزنم، از خود به خود حرف زدنم خندم میگیره و نسبتا خود به خود شروع میکنم به خندیدن. زیبا نیست؟ *.*

 

[Saraª]

اعتراف میکنم تصورم قبل از سمپادی شدن از سمپاد یه چی دیگه بود

---

و اعتراف میکنم تصورم از مدرسه رفتن این بود که مدارس همه شبانه روزی هستن و فقط آخرهفته ها میتونیم بریم خانواده هارو ببینیم

 

[A M I N]

اعتراف می‌کنم اخیرا زیادی راجب یه موضوع فکر می‌کنم و به نظرم این بده.

 

[Denebolah]

اعتراف میکنم چند وقته عادت کردم به همه ح.ب ها یه ری اکشنی میدم و اگه اون وسطا با یه حرفی هیچ حسی نداشته باشم یا ندونم الان باید بخندم یا ناراحت شم() یا بخشی موافقم و با بخشی مخالف، و هیچی نمیدم، تا یه هفته عذاب وجدان میگیرم

اعتراف ميکنم بعد خوندن اين اعتراف حالا منم اين عادت رو گرفتم

 

[_Vina_]

اعتراف میکنم حوصله ی بیشتر ادمای دورمو ندارم...
خسته کننده اس حرف زدن باهاشون...

 

[melina03]

اعتراف میکنم نصف بدبختیای ادمای دور و برم گردن منه....
و اعتراف میکنم از ی چند تا بینی ک شکستم پشیمونم.....

 

[A M I N]

اعتراف می‌کنم هنوزم نگاه می‌کنم که هر ارسالم چند‌ده‌تا لایک گرفته یا نه.

 

[saba.hjm]

اعتراف میکنم درگیرم با تعداد پستایی که میزارم
که آی نمیدونم رندش بکنم
که آی زیادش نکنم
که آی این عددش قشنگع دیگه پست نزارم
و جدیدا هم منتظرم ببینم از هر چندتا پست یه ستاره میدین

 

[_Vina_]

اعتراف میکنم گاهی صداهای ادما برام ازار دهنده است..‌.

 

[:/nobody]

اعتراف میکنم که یه خواهر برادر خیالی دارم که باهاش همکلاسیامو(و خیلیای دیگه) سرکار گذاشتم،اینجوریه که خواهر و داداشم باهم دوقلون متولد 76 (داداشم بزرگتره دو دیقه) و اپلای کرده آلمانه الانم خواهرم منتظره کاراش جور بشه که بپره و ترک وطن کنه پیش داداشم

 

[zeynabgol]

اعتراف میکنم خواب دیدم یه پیرزن تنهام که میخوان ببرنم خانه سالمندان و گریه میکردم میگفتم منو از خونه م نبریییین

 

[DLF]

اعتراف میکنم اون قورمه سبزی رو من اشتباهی چپ کرده بودم رو فرش
کار داداشم نبود

 

[A M I N]

کارت متروم تو یخچال بود

 

[zeynabgol]

اعتراف میکنم با اینکه خودم تعارف کرده بودم، ولی ناراحت شدم که بابابزرگم اومد نصف ابدوغ خیارمو خورد:)


حالا درسته اگه نمیخورد من داشتم غذای چهارنفرو میخوردم ولی ناراحت شدم:)
باید میگفت اندازه پنج نفر درست کنم