کلاس سوم بودم. زنگ تفریح داشتیم با چند نفر حرف مبزدیم، یکی گفت ما یه خونه داریم شش دنگش به نام منه. من پرسیدم کلا چندتا دنگ داره که شش تاش به نام توعه؟ : ))))))))))
اعتراف میکنم بچه بودنی هر وقت تو باغچه از این خونه های مورچه ها میدیدم میرفتم شیلنگ آب رو میذاشتم رو خونه شون آب باز میکردم تا همه شون بیان بیرون من ملکه شونو ببینم
اعتراف میکنم با این که بیشتر از شیش و نیم ساله که تو سمپادیا هستم، همین چند روز پیش ایمیل خودمو تو مشخصاتم گذاشتم. قبلش یه ایمیل موقت بود که واسه ثبت نامم همون لحظه ساخته بودم.
اعتراف می کنم تمام نمرات امتحانات مستمر هفتم رو بالای ۱۹ گرفتیم( من و دوستم) و تا آخر سال امتحانات مستمر رو ته کلاس می نشستیم و تقلب می کردیم، خدا ببخشتمون.
اعتراف می کنم سمپاد اون چیزی که فکر می کردم نبود
هرچند از همه طرف حمایت میشیم(المپیاد، درس، تفریح و خیلی چیز های دیگه) اما همیشه یه حس بی اعصابی باهامه.
یه حس که همیشه باید برای یه اتفاق چه خوشایند چه نا خوشایند آماده باشم دیوونه کنندست.
اعتراف میکنم با اینکه نزدیک 4 ساله سایت رو میشناسم و بودم نمیدونستم پ.خ چیه و اولین بار که کاوه گفت ویساتونو پ.خ کنین فهمیدم : /
اعتراف میکنم تا همین چند ماه پیش نمیدونیم پ.ن که مینویسن اینجا و اینستا یعنی پی نوشت و فک میکردم میگه پس نتیجه میگیریم : /
به خاطر خندیدن به من حتما میرین جهنم
اعتراف میکنم سال کنکور فهمیدم اینا که میگن از دوستا و آدما و اجتماع دور شیم تا بیشتر درس بخونیم خیلی تباهن چون نتیجه عکس میده (وی به معنای واقعی کلمه ی تباه،تباه بوده است)
اعتراف میکنم اوایل که شروع به فعالیت کرده بودم هر وقت اتفاقی پروفایل کسی رو چک میکردم و میدیدم بعضی ها به بانگ هاش لایک دادن یا نظری نوشتن ، با خودم میگفتم یعنی اینا اینقد بیکارن که پروفایل تک تک کاربرا رو چک میکنن تا ببینن چیزی نوشته یا نه؟ :/
مدیونین فکر کنین بعد ها بانگ های جدید رو کشف کردم