اعتراف میکنم که بیشتر اوقات از بقیه ناراحت میشم اما بهشون میگم ازشون ناراحت نیستم چون اگر ادامه بدن ازشون بدتر ناراحت میشم و تصویرشون تو ذهنم خراب تر میشه/:
بعد از اعتراف ب نخوردن ته چین؛به دوتا اعتراف بزرگتر زندگیم+1 رسیدم
1-من هفته ی پیش فهمیدم مهستی و هایده با هم خواهر بودن
2-من نمیتونم پژو پارس و 405 و آردی و روا رو از هم تشخیص بدم
3-هفته ی پیش ک داشتم ماکارونی رو گرم میکردم،70 درصد ته دیگ رو خودم برداشتم و یواشکی خوردم(خدایا منو ببخش)
بای.
اعتراف میکنم از وقتی که به خاطر کرونا نرفتم مدرسه جمعا چهار بارم عین آدم درس نخوندم که احتمالا اون دفه هایی هم که خوندم به خاطر امتحانایی بوده که واقعا نمیشده توشون تقلب کرد و الان باید پاشم برم مدرسه امتحان بدم از درسایی که حتی اندازه سر سوزن هم ازشون یادم نیس باید چیکار کنم خدا؟؟؟؟؟
اعتراف میکنم که بچه بودم برای اردو رضایتنامه رو یادم رف بدم مامان یا بابام امضا کنه، روز بعدش که داشتن جمع میکردن رفتم تو دستشویی خودم امضاشونو جعل کردم
یبارم امتحانم رو گند زدم گفتن بدین مامانتون امضا کنه، منم خودم امضا کردم ( کلا تو کار جعل امضا بودم الان استعدادمو از دست دادم امضا خودمم نمیتونم درست بکشم)
یبار قرار بود امتحان رو کنسل کنیم بچه ها گفتن نخونید ما هم نخوندیم دبیر که اومد همونا گفتن ما خوندیم توروخدا امتحان بگیرید ما:0_0
جواب که اومد با استرس نگاه کردم دیدم از 10 شدم 3 چنان جیغی زدم فکر کردن 10 شدم (آخه گفتن 0/25 هم داشتیم)
خدایی نخونده بودم فکر کنین کشور گلف استریم
سال بعدش تو خونه تکونی یهو برگه امتحانیم هویدا شد به سرعت نور برداشتمش پاره پاره کردمش انداختمش تو وایتکس
اعتراف میکنم دارم پسر لاشی ای میشم..
همچنین اعتراف میکنم اولاش سخت بود الان داره خیلیم خوش میگذره
____
من فک میکردم اعترافاتون هولناک تر باشه نه اینکه جیش میکردین تو خودتون !
خب خب. دلم هوس کرد اعتراف کنم دیدن اون عدد قرمز رو باکس پ.خ و -بیرون از اینجا- تو فیسبوک و بلاه و بلاه، در رده دوم بعد پیتزای طلب نکرده به وجد میارتم همین قدر احساسات زلال کودکانه
پ.ن : البته الان که کسی رو نداریم. به یاد قدیما گفتم.
اعتراف میکنم از طرف خودم در ده دوازده سال آینده به خودِ حالم نامه مینویسم
(شاید دور از ذهن به نظر بیاد ولی یه فایده فوق العاده ای که داره اینکه از تنبلی های امروزم کم میکنه.. و دید روشن تری نسبت به آینده بهم میده
موقع تصمیم گیری ها واقع بینانه تر عمل میکنم و خب میدونید تاثیر کارام روی شخصیت و جایگاه آینده ام رو خیلی واضح حس میکنم شاید یکم اغراق آمیز بشه ولی در کل تلنگر خوبی به حساب میاد ) از ترس اینکه احمقانه به نظر بیاد تا حالا به کسی نگفته بودم ولی خب شما بدانید
یه عکس از خودم گرفتم-از اینایی ک نصف صورت تو عکس هست- و خیلی دلم میخواد بذارم برا آواتارم اما الان ک دقت میکنم؛بیشتر از خودم پرده ی خونمون تو عکس افتاده و بدبختانه خیلی عکس رو دوس دارم اما ترس از تمسخر دارم
آخرم یه روزی اعلام استقلال میکنم و نظرات رو چپم میگیرم و میذارمش
اعتراف میکنم اصلا با انتقاد شنیدن اوکی نیستم ...ولی خب وقتی یکی با لبخند ازم انتقاد میکنه هیچ جوابی به جز یه لبخند زورکی و گفتن :نه اشکال نداره .نمیتونم بهش بدم...
اعتراف میکنم از وقتی وارد این مقطع تحصیلی .(همینی که همه توش مشاور میگیرن)شدم اولین سوالی که درباره ی مشاورم به ذهنم خطور کرد این بود که اگه شما اینقدر کارت درسته چرا خودت موفق نشدی ..الانم هنوز این سوالو دارم ..و هنوزم روم نشده ازشون بپرسم