«فکر می کنم بدبختی آدمی این نیست که تجربه ی هیچکس به درد کس دیگری نمیخورد. بدبختی اش این است که تجربه های خودش هم دفعهی بعد به شکلی دیگر ظاهر میشود که نمیتواند آنها را بشناسد.»
آنها که به خانه من آمدند _ شمس لنگرودی.
هر چه انسانتر باشيم زخمها عميقتر خواهندبود.
هر چه بيشتر دوست بداريم
بيشتر غصّه خواهيمداشت.
بيشتر فراق خواهيمکشيد
و تنهائیهايمان بيشتر خواهدشد.
شادیها لحظهای و گذرا هستند
شايد خاطرات بعضی از آنها تا ابد در ياد بماند،
اما رنجها داستانش فرق میکند
تا عمق وجود آدم رخنه میکند
و ما هر روز با آنها زندگی میکنيم.
انگار که اين خاصيت انسان بودن است!
نمیتوانم به تو بگویم که چگونه بدون من، زنده بمانی. نمیتوانم بگویم چگونه برایم عزاداری کنی. نمیتوانم تو را قانع کنم که اگر سالگرد مرگم را فراموش کردی یا حتی اگر روزها و هفتهها گذشت و یادی از من نکردی، عذاب وجدان نداشته باشی. اما دلم میخواهد تو زندگی کنی.
هردو درنهایت می میرند _ آدام سیلور
وانگهی چه چیزی میتواند روی زمین برایم کوچکترین ارزش را داشتهباشد؟ آنچه که زندگی بودهاست از دست دادهام، گذاشتم و خواستم از دستام برود …
بوف کور _ صادق هدایت
یکی از پیروان گالیله بعد از قرائت استغفارنامه توسط گالیله فریاد زد: "بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد" و در اینجا برتولت برشت از قول گالیله چه زیبا میگوید : "بیچاره ملتی که به قهرمان نیاز داشته باشد"
«نویسندهها محرم راز هیشکی نیستن. اونها امروز یا فردا هر چی رو که دیدهان یا شنیدهان یه جایی مینویسن. فوقش اسم شما رو عوض میکنن یا مثلا به جای فرانکفورت میگن هامبورگ یا چه میدونم، ونیزیا براتیسلاوا.»
خداحافظ، خیلی پر حرفی کردم.
وقتی غمگینم پرحرفی را دوست دارم،
مثل داروییست که از ناراحتیهایم،
میکاهد و به قلبم آرامش میبخشد.
خداحافظ دوست من، خداحافظ.
دوست صمیمی تو:وی.دی.
(بیچارگان)
از ترس گریزی نیست
از مرگ نیز
در عین ترس از پیمودن طول شب باز نماندیم
و در قلب مرگ از خندیدن با صدای بلند
و چنین شد که خندان خندان به صبح رسیدیم
بعدها ازین جور شوخی ها خیلی داشتند .انها تاریخ اینچه برون را از کوچ بزرگ آغاز میکردند و تاریخ گهگاه طبع شوخی دارد
تاریخ را تنها خرده دروغ های خنده اور تاریخی قابل تحمل میکند وگرنه چیزی به جز خون مظلومان مرکب تاریخ نبوده است...
و بدا به حال همه انها که محبت را دکان میکنند تا با تجارت تزویر و تقلب ...به جاه و مقامی برسند
ارزش کد خدایی به کدخداست نه مقام کدخدایی
چیزهایی میگویی!...فرد عقیم فرزند ناقص نمیزاید بویان میش!چرا باید به اتفاقات غیر ممکن فکر کنم؟
مرده !به مدت دو روز مردم .صبح زود برخاستم ...دوش گرفتم ...به خودم عطر زدم و پیراهنی تابستانی پوشیدم...اگر چه در زمستان بودیم ...هوا زیاد هم سرد نبود ...علاوه بر این اینطور هوس کرده بودم ...
هوس پارچه نازک و رنگارنگ هیچ چیز غم انگیز تر از مناسب لباس پوشیدن نیست و هیچ چیز تاسف اور تر از این ادم هایی نیست که هیچ وقت نا به جا حرف نمیزنند و کار نابه جا نمیکنند. و پدر مادر رومن این طور ادم های بودند شاگردهایی خوب که زندگی شان را مثل درسی از بر کرده باشند پس می دادند بی انکه کوچک ترین اشتباهی بکنند
نمیدانم چه چیزی از همه بدتر است
در دنیا خود را با هیچ چیز هماهنگ نکردن یا با همه چیز وفق دادن ...مشتی دیوانه یا ادم هایی که به انها میگویند مبادی اداب
این را میدانم که از دیوانه ها کمتر میترسم انها کمتر خطرناکند !
.
.
.
دنیا مثل پرده ی سینما پخش است من جزو خیمه شب بازی های چینی شده ام که سایه هایی هستند روی پرده
من فقط با سایه ها نشست و برخاست دارم
هنرپیشه ها ادم هایی هستند که فراوان همدیگرا میبوسند و فراوان تر از ان از هم نفرت دارند
.
.
.
گرگ خود من بودم انجا پشت میله ها در حال چرت زدن ..بلدرچین هم خودم هستم در اسمان ابی لرزان از چهچه ی ریز ارامی
دیروز یک قفس
امروز یک اسمان
پیشرفت کرده ام !