Bahar.no
کاربر حرفهای

- ارسالها
- 515
- امتیاز
- 1,519
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان 4
- شهر
- طهران
پاسخ : گند های دوران كودكی
بچه كه بودم مامانم مدير بود،بچه هارو كه ميبرد اردو،منم باخودش ميبرد،
بچه ها ميخواستن از زبون من حرف بكشن تو اردو ها منو تخليه اطلاعات ميكردن، مامانمم هميشه حرص ميخورد،خلاصه يه بار رفتيم اردو ولي برگشتني(توي اتوبوس) داشتيم از كنار خونمون رد ميشديم،منم بلندگفتم:
مامان خونمون ،خونمون،مامي،بريم پيشه بابا
بچه كه بودم مامانم مدير بود،بچه هارو كه ميبرد اردو،منم باخودش ميبرد،
بچه ها ميخواستن از زبون من حرف بكشن تو اردو ها منو تخليه اطلاعات ميكردن، مامانمم هميشه حرص ميخورد،خلاصه يه بار رفتيم اردو ولي برگشتني(توي اتوبوس) داشتيم از كنار خونمون رد ميشديم،منم بلندگفتم:
مامان خونمون ،خونمون،مامي،بريم پيشه بابا



هنوز که هنوز هر وقت بهم میگه خجالت میکشم :-[



یه بار وقتی برگشتم خونه واسه اینکه قدم به زنگ برسه کیفمو گذاشتم زمین خودمو آویزون کردم به در


...خلا3 دیگه بابام هیچ وقت تو بچگیم بغلم نکرد گویا تا وقتی که اختیار خروجی ها دست خودم اومد 




خودم خیلی شیک یه پارچ آبِ یخ از تو یخچال دادم بهش 


