arash.f
کاربر فعال
  
			
			
				
				
	
		
			
		
		
	
			
		- ارسالها
- 62
- امتیاز
- 1,625
- نام مرکز سمپاد
- h3lii
- شهر
- تهران
- رشته دانشگاه
- برق امیرکبیر
پاسخ : سوتیها
همین دیشب ( 1 فروردین) بود . ما نشسته بودیم خونه پدربزرگ . ساعت هم 9 شب بود . زنگ زده بودیم پیترا بیارن .. هیچی دیگه آوردن و ما هم سفره پهن و نشستیم که شروع کنیم ، دیدیم در زدن .. از آیفون نگاه کردیم معلوم نبود کیه ... فقط سر یه زن مشخص بود .. بابزرگم گفت مهمونه ، ولش کنین ، بشینید شامتونو بخورید .. فک کنن نیستیم .. ما هم گفتیم چشم و ایولا  به بابابزرگ و اینا .. حتی یه دو سه بارم زنگ زدن موبایل جواب ندادیم
 .. از آیفون نگاه کردیم معلوم نبود کیه ... فقط سر یه زن مشخص بود .. بابزرگم گفت مهمونه ، ولش کنین ، بشینید شامتونو بخورید .. فک کنن نیستیم .. ما هم گفتیم چشم و ایولا  به بابابزرگ و اینا .. حتی یه دو سه بارم زنگ زدن موبایل جواب ندادیم   . فرداش دوباره مهمون اومد و اینا .. ( که معلوم شد در آخر همونایی بودن که دیشب اومده بودن ) اول نشستن و اینا بعد گفتن آره ما دیشبم اومدیم .. هر چی زنگ زدیم باز نکردین .گفتیم : ا ؟ گفتن : آره آخه دیدیم پیش پای ما هم یه پیکی هم اومد براتون یه پیتزایی آورد  ..
 . فرداش دوباره مهمون اومد و اینا .. ( که معلوم شد در آخر همونایی بودن که دیشب اومده بودن ) اول نشستن و اینا بعد گفتن آره ما دیشبم اومدیم .. هر چی زنگ زدیم باز نکردین .گفتیم : ا ؟ گفتن : آره آخه دیدیم پیش پای ما هم یه پیکی هم اومد براتون یه پیتزایی آورد  ..   لحظه ی بدی بود
 لحظه ی بدی بود   
 
دیگه گفتیم ما که نبودیم بابازرگم اینا هم گوششون نشنیده حتما
				
			همین دیشب ( 1 فروردین) بود . ما نشسته بودیم خونه پدربزرگ . ساعت هم 9 شب بود . زنگ زده بودیم پیترا بیارن .. هیچی دیگه آوردن و ما هم سفره پهن و نشستیم که شروع کنیم ، دیدیم در زدن
 .. از آیفون نگاه کردیم معلوم نبود کیه ... فقط سر یه زن مشخص بود .. بابزرگم گفت مهمونه ، ولش کنین ، بشینید شامتونو بخورید .. فک کنن نیستیم .. ما هم گفتیم چشم و ایولا  به بابابزرگ و اینا .. حتی یه دو سه بارم زنگ زدن موبایل جواب ندادیم
 .. از آیفون نگاه کردیم معلوم نبود کیه ... فقط سر یه زن مشخص بود .. بابزرگم گفت مهمونه ، ولش کنین ، بشینید شامتونو بخورید .. فک کنن نیستیم .. ما هم گفتیم چشم و ایولا  به بابابزرگ و اینا .. حتی یه دو سه بارم زنگ زدن موبایل جواب ندادیم   . فرداش دوباره مهمون اومد و اینا .. ( که معلوم شد در آخر همونایی بودن که دیشب اومده بودن ) اول نشستن و اینا بعد گفتن آره ما دیشبم اومدیم .. هر چی زنگ زدیم باز نکردین .گفتیم : ا ؟ گفتن : آره آخه دیدیم پیش پای ما هم یه پیکی هم اومد براتون یه پیتزایی آورد  ..
 . فرداش دوباره مهمون اومد و اینا .. ( که معلوم شد در آخر همونایی بودن که دیشب اومده بودن ) اول نشستن و اینا بعد گفتن آره ما دیشبم اومدیم .. هر چی زنگ زدیم باز نکردین .گفتیم : ا ؟ گفتن : آره آخه دیدیم پیش پای ما هم یه پیکی هم اومد براتون یه پیتزایی آورد  ..   لحظه ی بدی بود
 لحظه ی بدی بود   
 دیگه گفتیم ما که نبودیم بابازرگم اینا هم گوششون نشنیده حتما

 
	 
     
 
		 
 
		

 گفت :گفتم خنده داره فامیلیش؟؟.....آقا من همینجور آچمز نگاش
 گفت :گفتم خنده داره فامیلیش؟؟.....آقا من همینجور آچمز نگاش 
 
 
		

 
  
  
  
 
		


 بعد
 بعد 
 
 
		


 
 
		

 
 
		
 
 
		
 
  
