arash.f
کاربر فعال

- ارسالها
- 62
- امتیاز
- 1,604
- نام مرکز سمپاد
- h3lii
- شهر
- تهران
- رشته دانشگاه
- برق امیرکبیر
پاسخ : سوتیها
همین دیشب ( 1 فروردین) بود . ما نشسته بودیم خونه پدربزرگ . ساعت هم 9 شب بود . زنگ زده بودیم پیترا بیارن .. هیچی دیگه آوردن و ما هم سفره پهن و نشستیم که شروع کنیم ، دیدیم در زدن
.. از آیفون نگاه کردیم معلوم نبود کیه ... فقط سر یه زن مشخص بود .. بابزرگم گفت مهمونه ، ولش کنین ، بشینید شامتونو بخورید .. فک کنن نیستیم .. ما هم گفتیم چشم و ایولا به بابابزرگ و اینا .. حتی یه دو سه بارم زنگ زدن موبایل جواب ندادیم
. فرداش دوباره مهمون اومد و اینا .. ( که معلوم شد در آخر همونایی بودن که دیشب اومده بودن ) اول نشستن و اینا بعد گفتن آره ما دیشبم اومدیم .. هر چی زنگ زدیم باز نکردین .گفتیم : ا ؟ گفتن : آره آخه دیدیم پیش پای ما هم یه پیکی هم اومد براتون یه پیتزایی آورد ..
لحظه ی بدی بود
دیگه گفتیم ما که نبودیم بابازرگم اینا هم گوششون نشنیده حتما
همین دیشب ( 1 فروردین) بود . ما نشسته بودیم خونه پدربزرگ . ساعت هم 9 شب بود . زنگ زده بودیم پیترا بیارن .. هیچی دیگه آوردن و ما هم سفره پهن و نشستیم که شروع کنیم ، دیدیم در زدن




دیگه گفتیم ما که نبودیم بابازرگم اینا هم گوششون نشنیده حتما
