یکی از اقواممون (دختر بود ) یه کتاب میخواست منم فرداش امتحان داشتم و ول کن هم نبود
از اونجا که من چشم بسته اس میفرستم واسش فرستادم گیر نده دیگههههه
ولی به جای ""گ"" اون کناریشو زدم. ^#^
فرستاد چیییییی؟؟؟؟؟ X-( X-( X-(
منم که دیگه رفته بودم واسه خودکشی ج ندادم
نجاتم دادن آخرین لحظه #
چن وقت پیش تعطیلی بود این عمومو خانواده همه اومده بودن خونه ما. حالا خواستیم بریم دریا همه وسایلو جم کردیمو مام نشستیم با دخترعمو آ غیره اندرون ماشین این عمو و بابامم جلو بودن.
خب حالا عموم میاد سر سوپری بره بستنی بگیره واسمون.بعد مام ایستادیم.رفت.سکوت بودو اینا.یه ماشینه هم جلومون بود.بعد ما همه مشغول بودیم یهو دیدیم در ماشین از طرف عموم وا شد.من سرمو بالا آوردم دیدم یه مردهه اومد با خونسردی تو بعد نشست.من دهنم وا شد بعد این مرده اصن مارو ندید یک عطسه جانانه کردو اینا بعد پلاستیک دستشو هی میکرد طرف بابام که بگیره.می گفت:بگیر اینو بگیر!! مام میگفتیم آقا ماشین جلوییه مال شماس!ای آقا!! این آقاهه که اصن اندرون حواس خود بود.
بابام یهو گفت:آقا!
مرده تازه روشو اینور میکنه بابامو میبینه بعد روشو طرف ما میکنه مارو میبینه من سرمو میگیرم پایین که نبینم قیافه این مرده رو نترکم از خنده.
هیچی دیگه مرده متوجه گردید که چه گندی بالا آورده با خجالت سرشو آورد پایین پلاستیکو گرفت از دست بابام قشنگ با سرعت جت تو افق محو گردید...
پ.ن:لااقل یه نگا به ماشین مینداختی
واسه یه مسابقه با معلم پرورشیمون رفته بودیم ارومیه، تو اختتامیه هرچی گشتیم دیدیم خانم... (معلم پرورشی) نیست! هرچی زنگ میزدیم هم گوشیش در دسترس نبود! بعد از مدتی گوشیم زنگ خورد! خانم... بود، برداشتم میگم کجایین پس خانوم؟ ما الان سالنیم! گفت من رفتم دستشویی تا اومدم بیام بیرون دیدم درا رو قفل کردن! الانم تو دستشویی خوابگاه گیر کردم! هیچی دیگه، چن نفر از مسوولین رفتن نجاتش دادن!
موقع برگشتنم از دستش آب معدنی افتاد، کف مینیبوس کلا خیس شد! راننده هم یه آدم بداخلاق خیلی عصبانی بود! بعد خانم برگشته به ما میگه بچه ها با پاهاتون این آبا رو رد کنین زیر صندلی تا راننده ندیده! آخه یکی نیس بگه داری میگی آب! پوست تخمه نیست که با پا ردش کنیم!
کلا این معلم پرورشیمون خیلی آدم ماهی بود، ولی سوتی زیاد میداد! الان فک کنم بازنشسته شده!
من دوشنبه از 4 بیرون بودم ، تا 9.5 شب کلاس داشتم ، ساعت 9.5 داشتیم جهت تقویت روحیه با استادمون میحرفیدیم ، بعد هی من گفتم ک من خیلی روحیم بده و دوس دارم تهران بیارم ُ این حرفا ! حالا این گذشت و من تا رسیدم خونه ولو شدم رو تخت ک بخوابم ،این دوستان هم ک حرف منو استاد ُ شنیده بودن یکی یکی اس دادن جهت تقویت روحیه ، در خواب ناز بودیم ک من دیدم گوشیم داره ویبره میره : 1 New message From : Mitil
نوشته بود : تو تواناییات بالاس ، ترو خدا خوب درس بخون ک بری دانشگاه فلانی ( دانشگاه تهران منظور بوده )
منم ک خواب خواب بودم ، تو خوابم داشتم با یکی دعوا میکردم جواب دادم : ا ِ ؟ اینطوریه ؟ دیگه ردی از من تو زندگی هیچکدومتون نمیمونه : ))
بیچاره از ترس مرده بود ، هی زنگ کیزد ببینه من نخوام بلایی سر خودم بیارم ، بعد منم از اونجایی ک مزاحم خواب نازم شده بودن گوشیمو پرت کردم اونور زیر تخت
هیچی دیگه این بیچاره تا صب هی ترسیده ک من چمه
مامان::بچه ها شام چی درس کنم؟؟
من::قورمه سبزی
سامان::ماکارونی
من::چرت نگو بچه..چن روز پیش داشتیم
سامان::عه تخیر من ماکارانی میخوام
بعد کلی دعوا وعده دادن ب قورمه رسیدیم
بعد شب از کلاس زبان اومدم...شام چیه؟؟قیمه
---------
چقد صغراکوماندو زیاد شده واقن
دیروز تو کوچه امون داشم را میرفتم...ی دخدرم داش را میرف
ی هو نمیدونم ی پسره از کجا زد بیرون ب این ی چیزی گف..اینم برگشت همچی با پشت پا زد تو صورتش
پسره پخش آسفالت شد
من::
دخدرم ب من چش قره رف
منم ترسیدم بیاد ما رو بزنه...فرار کردم
--------
باز ی جا با دوستم بودیم
این دوسم خجالت میکشید بره با دخدره بحرفه
دوسم ولی از این کتک زنای خوبه مدرسه اس...وحشی ب تمام معنا
رفتم براش با دخدره بحرفم...ی هو با پلاستیک میخواس بزنه ب صورتم...منم جا خال دادم
بعد ب دوستم میگم خدا در و تخته رو خوب برا هم جور کرده
دوستای جاهل
بعد میگه اصن باهم بریم زورگیری
اوسکول بازی ای بودا
رفتم سر جلسه امتحان دیدم رو صندلیم چند تا کاغذه
دیدم کاغذ تقلبا که جلسه قبل نوشته بودم رو صندلیمه
من حواسم بود نمیدونم اونا اونجا چیکار میکرد...یعنی واقعا مرسی که مراقب ندیده بود \/
و مرسی از کسی که از رو زمین برداشته بود گذاشته بود رو صندلی
منم برگه ها رو برداشتم گذاشتم کنار کارتم پشت پنجره
از جلسه رفتم بیرون بازرس اومد گفت کارتت کو؟ گفتم پشت پنجره
بعدشم فرار....
دوستم خیلی داشت چرت میگفت (درمورد چیزایه شخصیم حرف میزد)
یه زیردستی هم دستم بود
عصبانی شدم بهش گفتم
ساکت میشی یا اینو به پهنا کنم تو عرضت
من: :-$
دوستم:
زیر دستی: ^#^
خوبیش این بود آخرش خفه شد
امروز یکی از دوستام رو دیدم مسیرش با من یکی بوده همین طور که با هم قدم میزدیم یه پسری از کنارمون رد شد
من زدم زیر خنده
دوستم :به چی میخندی
من:به اینی که ازکنارمون ردشد روز اول مدارس دیدمش مداداشو انداخته بود تو یه نایلون داشت میرفت مدرسه امروز با کیف سامسونت
دوستم:اینی که رد شد داییم بود
من ^#^
امتحان المپیاد دادیم بعد صحیح شدن من من از 7 نفر پنجم شدم
پاسخنامه ها رو میز بود بعد من مشاور حواسش نبود منم هلش دادم افتاد پشت میز...اما دریغ از دوربین مدرسه
مشاور منو اورد تو دفترش شانس آوردم باهام رفیقه .......
فیلم گندمو آورد....
من.......... ^#^ ^#^ ^#^ ^#^ ^#^
مشاور..............
من...........
مشاور............. X-( X-( X-( X-( X-(
منم فرار کردم تا دو سه روز جلوش نیومدم اصن یادش رفت قضیرو.........
چند روز پیش برای کارای مسابقمون رفتیم شهرداری بعد وقتی وارد دفتر شدیم دوستم اومد بگه از دبیرستان فرزانگان اومدیم
گفت:از دبیرستان فرزانگان تماس میگیریم
هیچی دیگه کله دفتر شهردار رفت رو هواا
با دوستم رفته بودم پارک نزدیک خونمون . داشتیم حرف میزدیم که یه پسر تقریبا 5ساله که قدش به نصف منم نمیرسید اومد گفت: ببخشید خانوم من از شما خوشم اومده میشه با هم دوست شیم؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من ودوستم بودیم
اخرش فهمیدیم که ذاذاش این پسره بهش گفته بوده این پسر بد بختم به جای اینکه از طرف داداشش بگه از طرف خودش گفته!!!
هیچی بدتر از این نیس ک یکیو با یکی دیگهجابه جا بگیری
تابستون داشتم میرفتم کلاس بعد احساس کردم راننده سرویسمو دیدم منم خیلی خوشحال رفتم جلو و گفتم سلام اقای فلانی خوبین؟و چ خبر و عین چی داشتم 2 ساعت فک میزدم
مرده همینطوری نگام میکرد گف با کی کار دارین خانوم؟
منو بگو ی ذره دقت کردم دیدم خاک ب سرم این ک اون نیس بعد از بس هول کرده بودم گفتم ببخشید اقا فک کنم اشتباه تماس گرفتم
مرده خودش از خنده پهن زمین شده بود منم با حالت لبو جیم فنگ شدم