خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار مدیر آموزش پرورش اومده بوده برای بازرسی مدرسه ، بعد رفتنش یه نفر از همکارای مامانم گفته: اون گیج مدیر منطفه بود؟ اصلا بهش نمیاد . آدم فک می کنه خل و چله! بعد معاون مدرسه هی بهش اشاره میکنه ، بعد خانومه اصلا متوجه نمیشه و بعد همکار مامانم میگه : تو چرا هی اشاره میکنی؟ چی شده؟ :-"
و معاون خجالت میکشه و از دفتر پا میشه میره بیرون ، دیگه نمیاد دفتر ، بعد دوست مامانم میره دنبالش و میگه چرا اشاره میکردی؟! میگه اون مدیر منطقه دایی دوستته که بغل دستت نشسته بود :-" :-" :-" :-" بعد خجالت رو شما دیگه تصور کنین ;D طرف تا الان هم هیچی بهش در این مورد نگفته :-" تازه بعدا کشف شده برادر مدیر مدرسه هم بوده ;D
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز تو داروخونه شدید تو فک بودم ک اون صابونی ک برا صورتم استفاده میکردم چی بود یه دفعه چشم خورد ب اون پوستر لعنتی بعد با خوشالی ب بابام گفتم عه بابا اون صابونه ک من استفاده میکردم برا صورتم بذار ببینم اسمش چیه اره اره خودشه بابا میگیری برام 8-^
بابام یه نگاه ب پوستر و بعد یه نگاه ب من کرد...
بابا: :-" ;D تو این صابونو خریدی زدی ب صورتت؟
من بعد خوندن نوشته ی زیرش با این عنوان: صابون....برای افزایش توانایی ج ن س ی !: ^-^ ن ن مارکش مثه این صابونه بود :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

عايا براي شما هم اتفاق افتاده كه با انگشت پا كليد چراغو خاموش كنين يا فقط منم كه اين عادتو دارم؟؟؟ :-" آخه يه بار جلوي يك گروه از فاميلامون كه خيلي باكلاس از كانادا هم اومده بودن X_X خواستم از اتاق بيام بيرون با انگشت پا چراغو خاموش كردم :o :o :o بعـــــــــله... :-&
خوب ديگه پيش مياد از اين چيزا عاخه يادم نبود كه مهمون داريم ;D :-" =P~
تازه بعدش بچشون كه 8 سالش اينا ميشد يه چيزي بلند بهم گفت كگه هيشكي جز خودشون نفهميدن... هي تا آخرشم تكرار مي كرد
اون روز يكي از بچه هاي كلاس كه آسم داره اسپري مي زنه و بعد مي خواست تا چند ديقه دهنشو بسته نگه داره كه و... بعد معلممون يه چيزي ازش پرسيد اونم جواب داد و بعدش تازه يادش افتاد كه نبايد...
يهو گف: اه خانوم نمي خواستم دهنم باز بشه!!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

قربون این معلم ادبیاتا برم ک انقده با احساسن...
معلممون داشت خ شیک و مجلسی مناجات نامه اول کتابو میخوند :
الهی ،در دل های ما جز تخم محبت خود مکار....ک قربونش برم خوند :الهی، در دل های ما جز تخم محمد خود مکار...))
من:....
بچه ها:...
و کلاس منفجرشده....
 
پاسخ : سوتی‌ها

چند سال پیش بود داشتم با زن داییم میحرفیدم بعد چون دخترشون یعنی دختر دایی من تازه به دنیا اومده بوددرباره تاریخ تولد و اینا حرف میزدیم ....بعد ایشون گفت که گویا یکی از اقوامشون با برادرش تولدشون تو دو روز متوالیه ولی با ۲ سال اختلاف(یعنی یکی، از اون یکی درست دو سال و یه روز بزرگتره....).....
بعد من با یه حالتی ک انگار حاضل تفکرات طولانی و عمیق خودمو ارائه میدم گفتم:......چه جالب دو قلو هستن یعنی........؟؟؟؟
زن دایی ام همینجوری منو نگا کرد گفت:دانشمند(لازمه ذکر کنم به علت ازدیاد سوتی ها و شوت بازی ها به من میگن دانشمند...!!!!)میگم دو سال تفاوت سنی دارن........
بعد من با این ;D قیافه اومدم جمع و جورش کنم گفتم:اهــــــــــــــــا من دو سالشو نشنیدم فک کردم دو روز تفاوت سنی دارن........
زن داییم با این حالت: =))..........دو روز.............؟؟؟؟؟
.
.
.
بعد من همینجوری ک داشتم به خودم محاسبات انجام میدادم و داشتم به یه سری نتایج میرسیدم ک خب با دو روز تفاوت سنی ک نمیشه و اینا یهو زن داییم که هنوز در این=)) حالت بود :اضن من هرچی فک میکنم میبینم تو باید بری تیز هوشان با این هوشت.......!!!!
.
.
.
من: :-" :-"
 
پاسخ : سوتی‌ها

نمیدونم سوتی هستن یا نه ولی همش رو بخونین:
......
من از بچگی تا حالا وقتی نیمرو میخورم فقط سفیده ش رو میخورم. اون روز داشتم نیمرو میخوردم
خواهرم(5.5ساله): ثنا تو چرا زرده نمیخوری؟
من: خوشم نمیاد
خواهرم: بده مگه؟
من: نه عزیزم خیلی هم خوبه
و...
خلاصه انقد پرسید گفتم آخه من احمقم زرده نمیخورم . حله؟
خواهرم:آره

حالا چند روز بعد که رفتم یه تخم مرغ بردارم نیمرو کنم:
خواهرم: ثنا تو چرا زرده نمیخوری؟
من: :-
خواهرم: آها چون تو احمقی
...............................................
اسم فامیل بازی میکردیم خواهرم اومد کنار من نشست گفت و قرار شد من در گوشش کلماتم رو بگم و اون با صدای بلند بگه
چه ذوقی هم کرده بوده
خلاصه رسیدیم به حرف "ق" واسه اشیا درگوش خواهرم گفتم:قیف
خواهرمم با ذوق گفت : پیف پیف
حالا همه رو به من:ثنااااااااااا واقعا که
من:هااااااااااااا؟
من: آها قیف بابا قیف
همه مون:
بعدش کلی خندیدیم
 
پاسخ : سوتی‌ها

سال سوم راهنمایی بودیم یه معلم تاریخ داشتیم سخت گیرررررر
یه دفه بدون مقدمه و اطلاع قبلی یه نفرو آورد بیرون که ازش بپرسه
این بیچاره هم هیچی نخونه بود
یه سوال ازش پرسید جوابش این بود
""به دست یکی از سردارانش""
بعد دیگه یکی بهش رسوند اونم با عجله گف
به دست آرانش
معلم با این حالت :-w چییییی؟
گف اها ارش
معلم X-( :-L
دوستم که ازش پرسیدن ^-^ :-?? ودر نهایت :((
بچه ها :)) :)) =)) =))
 
پاسخ : سوتی‌ها

چن وقت پیش من داشتم میومدم از مدرسه به خانه بعد رسیدم دم آیفون زدم آیفونو (تصویری)خواهرم نیومد ک باز کنه بعد یه ده بیس ثانیه یهو یکی دکمه رو زد ک در وا شه من بیام تو ولی این دره هنگ کرد اصن باز نمیشد من هی هل میادم ک این وا شه اونم هی دکمه رو میزد منم سرمو رو به آیفون به نشانه تاسف تکون دادم
گفتم:بیا پایین درو وا کن!
بیز ...بیز هی دکمه رو میزد در وا نمیشد...

من گفتم:دختر میگم در وا نمیشه نمیفهمی خنگ؟ :|
دوباره دکمه رو زد
منم با یک قیافه وحشتناک ( :-") گفتم:دهع مگه کری میگم در وا نـــــــمیشه!
دوباره دکمه رو میزد شدید تر
من دیگه با عصبانیت گفتم:میای پایین یا بیارمت پایین؟ :-L و زبونمو واسش درآوردم از عصبانیت >:p

بعد دیگه دکمه رو نزد
منم دوباره زنگ خونمونو زدم بعد چن ثانیه
خواهرم اومد گفت:اومدی؟
من:مگه ندیدی من اینهمه میگم بیا پایین؟
اون:نه من خواب بودم!
من:وا پس اون کی بود؟ ;;)
اون:...مهرانه ...ادا که در نیاوردی پشت آیفون؟
من:چطو؟

..اون:آخه آیفونا هنگ کردن وقتی زنگو میزنی واسه خونه پایینیه و جلوییه هم زنگ میخوره..! :>

و من کاشف به عمل اومدم ک طرفی که هی درو میزده ک باز شه همسایه روبروییمون بوده... ;;)
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر زنگ دینی،معلم داشت میپرسید :بچه ها قلب و احساسمون کجامونه؟منم خیلی بلند گفتم تو روحمون!!!کلاس رفت رو هوا...
 
پاسخ : سوتی‌ها

سر درس ادبیات بودیم میخواستیم یه چیزی با سیستم ببینیم خوب ما تخته هوشمند نداریم و از پروژکتور استفاده میکنیم بعد پردش بالا بود یکی باید میرف می کشیدش پایین دوستم کمند گف من برم بکشم پایین دیدیم دبیر نشنید دوسم ریحان گف خـانم کمند میخواد بیاد بکشه پایین بعدش دبیره از اون ور داد زد بگو بیاد بکشه پایین :))
من: :))
ریحانه: :))
کمند: :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

سوتى که زياد داريم
ارشاد منش گفت: ag net nadarid berid coffe shop baraye konfaranseton tahqiq dar biyarid
Ma ro miz bodim :D
 
پاسخ : سوتی‌ها

سرِ امتحانِ حقوق :
ما یه مبحثی داریم تو شرکت تضامنی ، راجع به اینکه نامشروع بودنِ موضوع یا جهتِ شرکت ، باعث باطل شدن شرکت میشه. مثلا اگه به قصد تهیه تریاک یا مشروبات الکلی و ... باشه
اون وقت مدلِ شرکت تضامنی هم اینطوریه که حتما باید اسم یکی از شریک ها بیاد و تهش هم "وشرکا" داشته باشه.مثلا شرکت حسین و شرکا

×اون وقت سرِ امتحان ، تو سوال اومده بود گفته بود شرکتِ تضامنیِ ساختِ شرابِ حاج سید مهدی و شرکا از لحاظِ بطلان بررسی شه :))
بیچاره استاده با یه وحشتی اومد وسط امتحان گفت بچه ها اشتباه تایپی بوده!! فلان سوال رو اصلاح کنید اسم شرکت رو بذارید شرکت پرویز و برادران :))
فک کنم اخراجش کنن! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

امروز امتحان ادبيات داشتيم.... بعد يكي از بچه ها معني گيهان خديو (پروردگار جهان ) رو نوشته بود: ديو بزرگ ترسناك :))
دبيرمون جدا خود كشي نكنه خوبه!!! :))
 
پاسخ : سوتی‌ها

پارسال سر کلاس فیزیک بودیم معلمون به من گفت که برم اسپیکر رو درست کنم میخواستم اسپیکر قبلی رو بیارم پایین رو میز معلم بذارم ولی سیمش داخل پریز بود نمیدونستم کدوم دوشاخه برای اسپیکر و شانسی یکی رو کشیدم دیدم کل ویدیوپروژکتور پرید #-o معلممون هم اصلا نفهمید که کاره من بوده رفت دنبال مسؤلش که منم از این فرصت استاده کردم و سریع دوشاخه رو به برق زدم و معلممون دید که درست شده برگشت سر کلاس #:-S
 
پاسخ : سوتی‌ها

داداشم داشت پیانو میزد بعد مامانم بهش میگه :تموم کن گیسو داره درس میخونه... ;D
داداشم:مادر عزیز من خیلیم براش خوبه مگه نشنیدی که دانشمندان برا شیر(حیوان) آهنگ پخش کردن و بعد شیرش (خوراک)بیشتر شد؟؟؟!!!! ~X(
بچمون اومد نظر علمی بده خیر سرش!! :))
آخرشم نفهمیدم منو گاو فرض کرد یا شیرو گاو؟؟ :-" :-?
 
پاسخ : سوتی‌ها

داشتیم ماکارونی میخوردیم.یهو دیدم همه یجوری نیگام میکنن......ب خودم اومدم دیدم دارم ماکارونیارو بادستمال کاغذی میدم تو قاشق!!!
اصن فک کن...بس ک فیلم جذاب بود جذبش شده بودم حواسم پرت شد!!!
 
پاسخ : سوتی‌ها

یکی از اقواممون (دختر بود ~X() یه کتاب میخواست منم فرداش امتحان داشتم و ول کن هم نبود
از اونجا که من چشم بسته اس میفرستم ;;) واسش فرستادم گیر نده دیگههههه
ولی به جای ""گ"" اون کناریشو زدم. :-/ ^#^
فرستاد چیییییی؟؟؟؟؟ X-( X-( X-(
منم که دیگه رفته بودم واسه خودکشی ج ندادم :-??
نجاتم دادن آخرین لحظه #:-S
 
Back
بالا