پاسخ : سوتیها
اول یه چیزی: دایی1 = دایی کوچک - دایی2 = دایی بزرگ
ما(خانواده ی گرام / کل ایل و تبار) بیشتر تابستونا میریم روستامون.(حوالی قم)
بعد یه زمانی که من بچه بودم، دختر دایی1 کوچیک تر بود. پسر دایی2 کوچیک تر تر. دختر دایی2 از من بزرگتر.
بعد دوربین رو از داداشم قرض گرفتم رفتیم بیرون تو کوچه. یه خورده بازی کردیم و اینا.
بعد حوصله مون سر رفت. دختر دایی2 پیشنهاد داد بیا این دو تا بچه کوچیکا(داداش حودش و دختر دایی1) رو سرکار بذاریم و بخندیم. منم از نقشه ی شومش خبر نداشتم گفتم «باشه. حالا چیکار کنیم؟»
گفتش: بیا بهشون بگیم همدیگر رو بوس کنن ازشون عکس بگیریم

موافقت کردم بعد من فکر کردم میگه همین بوس های معمولی. دیدم نه! رفت نشوندشون رو تخته سنگ ها هماهنگ کرد به طرز خارجی(!) همدیرو بوس کنن. منم از همه جا بیخبر(بچه بودم دیگه چیکار کنم نمیدونستم که) رفتم ازشون عکس گرفتم.
بعد همون عکس رو رفتم نشون همه از جمله دایی1 و زندایی1 دادم. زنداییم خنده ش گرفت ولی داییم قیافه ش خیلی ترسناک شده بود.
بی جنبه عکس رو پاک کرد.
پ.ن: سوتی نبود؟ الکی تایپ کردم؟ بیمزه ام؟ میدونم...
مدیر مربوطه: چند صدم درصد احتمال داره این پست پاک نشده همین جا بمونه؟