• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

خاطرات سوتی‌ها

نمیدانم

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
228
امتیاز
1,544
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس دیفرانسیل

یکی از بچه ها :آقا دیدید این دفعه هم ما میانگینمون از اون کلاس ها بالاتر شد

خواجویی: اره دیدم فکر میکنم بخاطر کار گروهی شما هست شما به کار گروهی بیشتر اهمیت میدید اتفاقا من زنگ پیش به اونا توپیدم حالا قرار شده امشب کار گروهی کنند برای ازمون فردا بترکونندتون

یکی از بچه ها:آقا یعنی امشب تا صبح میخوان بشینند کار گروهی کنند؟ :-"

خواجویی : :):)) :-w :-" =))

بچه ها : =)) =)) =)) =))

دانش اموز مذکور: :-[ :-[ :-" (نه منظورم این بود که اگه میخوان کار گروهی کنند ما هم امشب تا صبح با هم کار گروهی کنیم )

ناگهان همه با هم =)) =)) =)) =)) =)) با کی ؟؟؟؟با آقا =)) =)) =)) =))



-------------------------------

سر کلاس فیزیک

المیرا : نسترن نسترن مهدیه داره غیبتت رو میکنه

نسترن : وایسا زنگ بخوره میام چشمات رو در میارم

المیرا:نه بابا مداد وریمل کشیده دستات کثیف میشه

:)) :))
 
ارسال‌ها
230
امتیاز
8,817
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امین
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
90
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
عمران-مدیریت منابع آب
پاسخ : سوتی‌ها

آقا یه کم بی ادبیه ولی ما خیلی خندیدیم...

من بدجوری سرماخوردم بعد رفتم آمپول زدم، نمیدونم این خانومه چه جوری آمپوله رو زد که بعدش یه عالمه خون امد و جاش سیاه شد و درد میکرد. دیشب خواهرم از تهران برگشته بود داشتم براش تعریف میکردم که جاش سیاه شده و اینا، خواهرمم میگفت دروغ نگو، منم گفتم نه به خدا ،مامان هم دید. در همون لحظه برادر محترم،لازم به ذکره 18 سالشونه، رسیدن و گفتن: مامان چی دیده؟ منم میخام ببینم
من و خواهرم =)) =)) =))
داداشم :O
داداشم بعد از تعریف کردن ماجرا X_X :D
 

goldengirl

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
176
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
پاسخ : سوتی‌ها

رفته بودم عروسک فروشی بعد یه دختره هم اونجا بود
بعدش گفت اقا این پلنگ صورتیاتون رنگ بندی داره؟؟؟؟؟
آقایعنی من داغون شدم ...خداشفابده این دوستمونو... :D :D :D :D :D
 

bella_h

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
1,346
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید هاشمی نژاد مشهد
رشته دانشگاه
علوم تربیتی
پاسخ : سوتی‌ها

سر کلاس ریاضی دبیرمون یه سکه خواست که باهاش یه مطلبی رو حالیمون کنه من یه سکه بهش دادم
درسشو داد اومد پسش بده حواسم نبود گرفتم گفتم ممنون!
دبیرمون:قابل نداره :-w
من ^#^
بقل دستیم =))
 

Anita H

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
571
امتیاز
2,987
نام مرکز سمپاد
حلّی ۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
کامپیوتری بودم
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
کامپیوتر
پاسخ : سوتی‌ها

اول یه چیزی: دایی1 = دایی کوچک - دایی2 = دایی بزرگ
ما(خانواده ی گرام / کل ایل و تبار) بیشتر تابستونا میریم روستامون.(حوالی قم)
بعد یه زمانی که من بچه بودم، دختر دایی1 کوچیک تر بود. پسر دایی2 کوچیک تر تر. دختر دایی2 از من بزرگتر.
بعد دوربین رو از داداشم قرض گرفتم رفتیم بیرون تو کوچه. یه خورده بازی کردیم و اینا.
بعد حوصله مون سر رفت. دختر دایی2 پیشنهاد داد بیا این دو تا بچه کوچیکا(داداش حودش و دختر دایی1) رو سرکار بذاریم و بخندیم. منم از نقشه ی شومش خبر نداشتم گفتم «باشه. حالا چیکار کنیم؟»
گفتش: بیا بهشون بگیم همدیگر رو بوس کنن ازشون عکس بگیریم :O
موافقت کردم بعد من فکر کردم میگه همین بوس های معمولی. دیدم نه! رفت نشوندشون رو تخته سنگ ها هماهنگ کرد به طرز خارجی(!) همدیرو بوس کنن. منم از همه جا بیخبر(بچه بودم دیگه چیکار کنم نمیدونستم که) رفتم ازشون عکس گرفتم.
بعد همون عکس رو رفتم نشون همه از جمله دایی1 و زندایی1 دادم. زنداییم خنده ش گرفت ولی داییم قیافه ش خیلی ترسناک شده بود.
بی جنبه عکس رو پاک کرد.

پ.ن: سوتی نبود؟ الکی تایپ کردم؟ بیمزه ام؟ میدونم...
مدیر مربوطه: چند صدم درصد احتمال داره این پست پاک نشده همین جا بمونه؟
 

leila27

کاربر فعال
ارسال‌ها
61
امتیاز
276
پاسخ : سوتی‌ها

حرف پلنگ صورتی شد گفتم بگم
تولد یکی از بچه های فامیل بود من و مامانم رفته بودیم عروسک بخریم واسش مامانم پلنگ صورتی رو برداشت گفت لیلا ببین این خوبه؟منم حس این و داشتم که تمام عروسکای اون مغازه رو بد جلوه بدم و کلاس بذارم که نه خوب نیست و اینا
در کمال غرور و با یه قیافه گفتم ببخشید اقا پلنگ صورتی رنگ دیگه ای نداره؟ مامانم :O فروشنده :| من :-" منم خودم و خورد نکردم برگشتم گفتم من دیدما فروشنده گفت دخترم حتما تلویزیونتون سیاه سفید بوده :|
 

shatoonak

Tulip
ارسال‌ها
681
امتیاز
5,579
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ن.ج.ب.ا.د
سال فارغ التحصیلی
94
پاسخ : سوتی‌ها

ایشون که میبینین رفته اردبیل مسافرت بعد با اوشون قرار گذاشتن همو ببین!بعد زنگ زدن به من میگن الو صـــدف ،صدف الان ما لب آبیم :> بعد هر چی میگم بابا من ثمینم چی میگین شماها؟ :))باز میگه صدف :| بعدِ دو ساعت، فهمیدن شماره رو اشتب گرفتن ;))
دو دقیقه بعدش دوباره زنگیدن با گوشی نازی میگن آفرین ثمین ری اَکشنت عالی بود ما میخواسیم تو رو عمدا سر کار بذاریم!!!خیر سرشون میخواستن سوتی شونو ماسمالی کنن :)) آخرش نازی مجبور شد نیم ساعت با خودم حرف بزنه تا نشون بده اشتباهی زنگ نزده =)) آخی شارژش تمومید :D بعد من که بی معرفت نیسم گفتم قطع کن خودم بت میزنگم :-" بعد این وسط هی گوشی رو از هم میگرفتن بحرفن منم صداهاشونو از هم تشخیص نمیدادم به نازنین میگفتم مریم به مریم نازنین :))
 

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
پاسخ : سوتی‌ها

همین الان میخواستم یه کتاب سفارش بدم (واسه المپیاد کامپیوتر) طرف گفت: اسم نویسنده؟
توی اونجایی هم که من خوندم فارسی با فونت خیلی ریز نوشته شده بود
منم خیلی با احساس گفتم یهودی منبَر (Yahoodi Menbar ) :-"
طرف یهو ترکید از خنده =))
گفتم : چیزی شده؟
گفت: اون یودی منبر ـه (Youdi Menber) نه یهودی منبِر!!!
من :|
طرف =))
یودی منبر :((
جناب آقای یهودی منبر =)) =)) =))
بازم من :|
 

جوجه سمپادی

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
463
امتیاز
1,572
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اصفهان
دانشگاه
اصفهان
رشته دانشگاه
دندان پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار تو اتوبوس جامو دادم به یه خانم پیر .خیلی تشکر کرد. وقتی پیاده می شد خواست دو تا بلیط بده .پریدم همچین دستشو گرفتم که کم موند بازوش کنده بشه. : نه حاج خانم!زحمت نکشین! یهو دیدم یه خانم جوانتر هم داره با اون پیاده میشه و مات و مبهوت منو نگاه می کنه. پیرزنه گفت : وای ببخشین ها دو تا بلیط بیشتر ندارم و گرنه بلیط شما رم میدادم! مارو میگین مایع شدیم! :-"
 

zahra AB

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
201
امتیاز
2,357
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

سوتی مامانم: این برنامه رو جمعه ها هر روز میزاره! ;;)
 

m@s0ud

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
234
امتیاز
408
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
طهران
مدال المپیاد
ریاضی ؛ کامپیوتر ؛ شیمی (مرحله 1)
پاسخ : سوتی‌ها

من سوتی های زن عموم رو بگم شماها میترکین از خنده ، خودمون عادت کردیم بهش!
1_ دماغمو اورتودنسی کردم :|
2_ الهی شکر ، ایشلا شفره سادی :))
3_ مسعود برو یه گوج ـه رب فرنگی بخر :)) :)) (رب گوجه فرنگی!)
4_سعید عین مرغ عر عر نکن =)) (سعید پسر عمومه)
 

goldengirl

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
176
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
پاسخ : سوتی‌ها

چندوقت پیش تلفن زنگ زد منم برداشتمش یه آقایی بود خیلی گرم گفت سلام دخترم من عمو محسنم شناختی؟ :| :|
من عمو محسن ندارم باخودم گفتم حتما یکی ازهمکارای بابامه گفتم سوتی ندم بگم نمیشناسم یه وقت ضایع نشم
رفتم بابامو صداکنم حالا بابامم دم دربودوداشت باهمسایه صحبت میکرد گفت کیه؟گفتم همکارتونه خلاصه بابااومدوخیلی گرم
سلام واحوال پرسی کردبعد یه دفعه دیدم گفت خواهش میکنم خداحافظ :O :O
بعد فهمیدم مرده اشتباه گرفته خلاصه که خیلی ضایع شدم یعنی ادم باچنگال اب بخوره اینجوری ضایع نشه نه؟؟؟؟ :D :D :D
 

leila27

کاربر فعال
ارسال‌ها
61
امتیاز
276
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار واس ما کلاس المپیاد گذاشته بودن بعد ما اول دبیرستان بودیم معلم هم پیش دانشگاهی می خوند تا حالا هم جمع دختران نبود گویا بعد این خیلی خجالتی بود و اینا تخته تمیز و پاک می کرد :)) هی راه می رفت اوضاعی بود خلاصه بعد یه سوال داد بهمون اصل لانه کبوتری رو اثبات کنید بعد من و دوستم شروع کردیم به حل سوال من جو گیر بودم کلاس المپیادیم و اینا بعد فکر کردم دارم به جواب می رسم جوگیر تر شدم کسی نتونسته حل کنه بعد معلم برگشت گفت خوب اگه حل نکردیین حل کنم منم جوگیر گفتم نه اقا 2 دقیقه صبر کنید بعد 5 دقیقه سرم و بلند کردم خیلی شیک و مجلسی گفتم ببخشید گزینه هاش چی بودن؟ :|
 

niloufar joon

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
208
امتیاز
1,716
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان یکــــ
شهر
تهران
پاسخ : سوتی‌ها

امروز با عمه‌م‌اینا رفته بودیم بیرون بعد پسرعمه‌ی 20 ساله‌م برگشته با افتخار تمام برامون تعریف می‌کنه که یه روز رفته بوده تو یه کتاب‌فروشی واسه خریدن چن تا کتاب ؛ بعد به فروشنده اسم چن تاشونو میگه و فروشنده میگه نداریم و اون‌قدر اسم کتاب میگه تا فروشنده به این وضعیت =)) درمیاد . ازش می‌پرسه چرا می‌خندی؟! :-w فروشنده میگه که این‌جا فروشگاه کتاب‌های انگلیسی هستش ;))
پسرعمه‌ی ...{بهتره نگم :-" } : خوبالا :-" :-"
فروشنده : :))

فامیل داریم اصن X_X :-"
 

مت

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
147
امتیاز
3,640
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
پاسخ : سوتی‌ها

توی کانون زبان بودم ..دوستم گفتم ورک بوک نوشتی گفتم ن بابا توکه میدونی من ورک بوک نوشته شده میارم..گف بده بنویسم دادم بهش..دیدیم عـــــــــــه این نوئه!(مال خودمواورده بودم)بعدضایع شدن گفت بیاازیکی میگیریم
گفتم ن خودم بلدم مینویسم!
بدون اینکه توجه کنم چی ازمون خاسته زیرجاخالی هاکه دوقسمتی بود دور یه قسمت روخط کشیدم ..تیچرمونم بعضی وقتامیاد ورک بوک رویگا میکنه..وقتی اومد گفت اینا چیه؟
- خیلی جدی گفتم من این مورد روانتخاب کردم
ـ عـــــــه باید از هردو قسمت استفاده میکردی!وبعدم ورک رو ورق زد دیدنوهست...
خیلی لحظات خوبی بود..اصلا عااااالی
قیافه دیدنی داشتم..
 

leila27

کاربر فعال
ارسال‌ها
61
امتیاز
276
پاسخ : سوتی‌ها

یه بار کل خانواده نشسته بودیم حرف می زدیم بابام یه چی گفت بعد منم اصلا حواسم نبود فکر کردم دوستمه برگشتم به بابام گفتم (baba safehlama da ) :| بعدش بابام به روم نیاورد اما داداش و مامان :O :-? اینم بابام :)) اینم من :-"
***اون تیکه که نوشتم ترکی بود یه چی تو مایه های چرت و پرت نگو :D :-" :-" :-" :-"
 

Ромина

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
4,681
نام مرکز سمپاد
فرزانگانــــ یکـــــ
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1394
پاسخ : سوتی‌ها

سر كلاس زبان تيچرمون خواست بگه:use usually,زبونش گرفت گفت يوژ يوزالي!!(به جاي يوز يوژالي) :D
 

ALA73

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
121
امتیاز
1,262
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 2
شهر
مشهد عزیز
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : سوتی‌ها

وفتی مامانم معاون بود(الان مدیره از بابت پز گفتم :D :D :D)یه بار که بچه هاشونو از طرف مدرسه برده بودن مسافرت همه توی یه نمازخونه اسکان داشتن حدود 200دانش آموز باپرسنل.از قضا منو داداشم که کوچیک بود(حدود6ساله)بامامانم رفته بودیم :)
آقا شب شده بود و حالا مگه این دخترا میخابیدن هی مامانم بهشون میگفت بچه ها بخابید ولی بی اثر بود خلاصه مامانم اومد تز دادو گفت همه ساکت بودن ناگهان خری گفت؟؟؟؟
بعد داداشم پاشد گفت گوینده خر است :)) :)) :)) :)) :)) :)) ;;) ;;)
مامانم :-" :-" :-" :-" :-" :-" :-"
کل نمازخونه =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) رسمن رفت رو هوا ازخنده =)) =)) =))
 
بالا