خاطرات سوتی‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع tamanna
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
میخواستم بگم تسو و همسو گفتم تمسو :D :-/
یه بار که دبیر ازم نمره کم کرد داشتم پشت سرش حرف میزدم برگشتم دیدم پشت سرمه
 
آخرین ویرایش:
تلوزیون روشن بود بعد تبلیغ بود،تو تبلیغه یه ساعت بود بعد زنگ میخورد،صدای زنگ ساعته هم شبیه ساعتی بود که داشتم،بعد منم نمیدونستم که تو تبلیغه شروع کردم دعوا کردن داداشم که باز تو این ساعتو الکی کوک کردیو چرا الکی تایم میزاری که زنگ بخوره،اون بدبختم پوکر منو نگاه میکرد،یهو بابام گفت سارا تو تبلیغ بود و اون موقع دلم میخواست بمیرم|:
 
آقا من ی بار تو زنگ تفریح داشتم با صدای بلند ی مسئله رو توضیح میدادم همراه با فحش غلیظ هرچیم از دهنم درمیومد میگفتم مدیر معاون معلم همه رو فحش میدادم |: یهو دیدم دوستتم ساکت شدن منم باز ی فحش غلیظ دادم گفتم فهمیدید این سوالو چیز تو مدیر چیز تو طراح سوال اصن چیز تو شما و برگشتم بکم رو دیدم ک مدیر داره نگاه میکنه با لبخند
یعنی چی بگم ...
ولی هیچی نگفت رفت
اون سکوت از هزار تا فحش بدتر بود خداوکیلی
از اون به بعد با اعصاب خراب مساله رو توضیح نمیدم :/
 
تا حالا سوتی دادین؟؟؟؟؟
خب برا هم همه ما پیش اومده که یه جایی سوتی داده باشیم و بعدش هم ضایع شده باشیم.
خب حالا ببینیم کی جرات داره سوتی خودشو برای ما تعریف کنه؟؟؟؟؟؟؟
ما هم یه خورده بخندیم
من هیچ وقت خودم زنگ نمیزنم به تاکسی تلفنی همش تلفن رو ب یکی دیگه میدم آخه نمیدونم چی دقیقا باید بگم‍/: امتحان داشتم سرویسم نیومده بود اعصابم خورد بود بعد ۱۸ سال اولین بار زنگ زدم آقای گف سلام آژانس شاهد منم با جدیت گفتم بفرماید امرتون اون که هنگ کرد و من اصلا متوجه نبودم چرا هیچی نمیگه دیدم مامانم جلوم هارهار میخنده بعد تازه متوجه شدم چی شده من نمیدونستم از خجالت چی بگم ولی ادرس داشتم میدادم هی میخندیدم.
 
انگاری تا من هر سال به یه معلم مرد اشتباهی نگم بابا و تا به یه معلم خانم اشتباهی نگم مامان سال سر نمیشه...
عههههه الان دیگه زشته لعنتی~X(
 
هیچ وقت به فامیلی ممقانی دقت نکرده بودم با اینکه اطرافم زیاد هم هست تا اینکه دیروز یه ممقانی نامی رو صدا میکردم یکی گفت کی؟منم چون حس میکردم متوجه‌ نمیشه هر چی میگم خیلی آروم و با حرکه گفتم ممقانی و طرف بدتر از من برگشت تکرار کرد‌.کثافت =‌))
برگشتم دیدم خانومایی که نشستن همه با لبخند همو نگاه میکنن =‌))))
 
یبار خیلی خوابم میومد ، یه آقا عه اومده بود راجع به مسابقه فلان کوفتش حرف بزنه ، رو مخم بود حواسم نبود از ته کلاس وسط حرفاش گفتم:«اه خفه شو دیه سر صبحی» ، سکوت کرد اما برو خودش نیورد :D
 
به معلم گفتم .. ننت شنید اما چون چند نفر کنار هم بودیم نفهمید کار کدوممونه و جان سالم به در بردیم
 
  • لایک
امتیازات: Maia
برف اومده بود صبح زمین یخ زده بود
داشتم کلاس میذاشتم که یهو شالاپ افتادم و صدای خنده :|
________________________________
....
 
آخرین ویرایش:
با بزرگترها و افردای که رودروایسی دارین فوتبال نبینین خدایی
سر یه بازی خیلی خودمو نگه داشتم
تا یه جایی که یکی مصدوم شد از اونجا که قطری ها میزبان بودند و سعی دارند خیلی با کلاس باشن، برانکارد رو با ماشین حمل کردن :))
اینجا بود که یهو گفتم (گفتم که نه داد زدم) این عربای گشاد رو ببین فاک یو جمیعا
و بعد همه اینجوری :| :-w:>0_0=))
من: :-sX_X
از اون به بعد کلی تمرین کردم چیزی نگم :))
 
من هفت سالم بود خجالتی بودم.
دوست بابام اومد خونه مون
من رفم تو کمد قایم شدم
اونا اومدن صاف تو اتاقی که من بودم!
یه چند ساعت گذشت
گرمم بود
گشنه بودم
تشنه م بود
دسشویی هم داشتم
خیلی شیک و مجلسی در و باز کردم و از مقابل چشمای گرد همه رد شدم.:))
 
عه تاپیک اومد بالا یاد این افتادم :|

باغ فین بودیم
مسیر شلوغ بود اومدم برای خودم راه باز کنم و برم
پام رو روی سنگهای حوض گذاشتم ، روش جلبک زده بود و من یهو دیدم رو هوام و#:-oX_X
عین موش اب کشیده اومدم بیرون
حالا خانومه : عیب نداره خنک شد :|
خدا ازتون نگذره زهرمارم کردین مریضم شدم
(اصلا هم تقصیر خودم نبود :)))

وای نگاهای بقیه
فقط اون خانواده و مخصوصا پسرشون که زیرچشمی منو میدیدن و مثلا اصلا حواسشون به اینور نبود :))
 
آخرین ویرایش:
وسطي بازي ميكرديم دوييدم توپو بگيرم
با صورت خوردم به تور واليبال پخش زمين شدم :-"
تور پاره شد دستمم در رفت :))
 
اوایل استفاده از ادوب سایتمونو ک از توش میرفتیم ادوب و عوض کردن
بعد اینجوری بود ک میرفتی بهت دسترسی میکروفون اتوماتیک وار داده شده بود و هممون میکروفون داشتیم
بعد کلاسا جدا نبود و نیازی نبود برای زنگ بعد ی بار دیگه ببندیم ادوبو دوباره باز کنیم
خلااصهه زنگ تفریح شد و ما به یاد دوران مدرسه میکروفونامونو باز کردیم باهم تو ادوب حرف زدیم
بعد منم جوگیر شدم انواع آهنگ ها رو برا بچه ها پلی کردم یهو دیدم یکی از بچه ها تو چت باکس نوشته :
ریحانه خانوم اومد!
منم از اونجایی ک هنوز پنج دقیقه ب کلاس مونده بود فک کردم داره ایسگا میکنه گفتم :
غزل خفههه شوو
و بعد در همون حین دیدم دبیرمون واسه چک کردنو این داستانآ زود تر اومده تو کلاس
هیچیی دیگه آهنگ و قطع کردم
تهشم دبیرمون گفت:
بچه ها راحت باشین و رفت!
ما هم ادااامهه دادیم ک پشتیبان ادوب اومد
و وضعیتو ک دید میکروفونو از همه گرفت://
حقیقتا تف تو تدریس آنلاین://
من دلم واسه زدن رو میز و رقصیدنآی دست جمعیمون تنگ شده://
 
یکی از همکلاسیا گف: اقای فلانی گفته امروز درس میپرسه.
یهو منم گفتم اقای فلانی چرت گفته!
غافل از اینکه آقای فلانی در فاصله‌ی سه متریم بود:|
 
خاطرات ضایع تو مد زیاد داشتم و شاید ضایع بودنشون یکم شخصی باشه و کسی نفهمتشون ولی خوب من استاد سوتی دادن و استفاده کردن از کلمات قبیح جلو معلمام
مثلا سر کلاس قران نشسته بودیم
کلاس قران مون تو کلاسی بود که سابقا سایت بوده و به خاطر کمبود مکان کلاسش کردن
و خوب کلاسم بزرگ بود
و معلم اون ته و نمیدید و مام اکیپی میرفتیم میچپیدیم اون ته و کلا حرف میزدیم
اون روزم طبق معمول شروع کردیم به حرف زدن که یهو بحث جالب شد و منم هیجانی شدم
بلند گفتم فاک
بعد کلاس تو سکوت بود....
...
باز باید بگم که من احترام خاصی برا معلم اجتماعی مون قائل بودم اصلا شخصیتش احترام میطلبید
هیچی دیگه داشتم به یکی از معلما فحش بد میدادم
گفتم بچه ها جمع کنید تکلیف های فلان درسو بنویسید وگرنه فلانی ک..نمون میزاره
بعد برگشتم سمت در دیدم خانم مرادخانی با لبخند خجالت زده وایستاده اونجل
هیچی دیگه جاو یه معلم آبرو داشتم که اونم پر...
 
بدترین ضایع شدن اینه که در روبوسی طرف مقابل بخواد دو تا ماچت کنه ولی واسه سومی مثل غاز گردنتو دراز میکنی (آدم اصن دلش میخواد له بشه اون لحظه ).:D
 
همین چند روز پیش بودبه معلمم گفتم بی می می :D:))
بعد وقتی خواستم اصلاحش کنم یه چیزایی گفتم روم نمیشه بگم :)
 
Back
بالا