آرش.
کاربر حرفهای
کوزه
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
(گرچه در معنی این دوش با اون دوش متفاوته!)
گرهمی اندر دین رغبت کنی
دور کن از دوش جهان پوستین
کوزه
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
دین(گرچه در معنی این دوش با اون دوش متفاوته!)
گرهمی اندر دین رغبت کنی
دور کن از دوش جهان پوستین
شبدین
ای در زمین ما را قمر؛ ای نیم شب ما را سحر
ای در خطر ما را سپر؛ ای ابر شکربار من
خوش می روی در جان من؛ خوش می کنی درمان من
ای دین و ای ایمان من؛ ای بحر گوهر دار من
شبشب
از روز به است اکنون شب ما
از تاب مه بس کامل تو
تا شب شتران هموار روند
تا منزل خود با محمل تو
جنونشب
عشق اگر با تو بیاید پرستاری من
شب هجران نکند قصد دلآزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
خونجنون
چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون
به جنون صلابت صخرهء کوهسار بشکن
وصالخون
جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو، به قربان تو کردم
خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم
غم بود نشاطی که به دوران تو کردم
"فروغی بسطامی"
وصالدل حافظ ک به دیدار تو خو گر شده بود
ناز پرور دو وصال است مجو آزارش
حافظ
خونوصال
چون جان و دلم خون شد در دردِ فراقِ تو
بر بوی وصال تو، دل بر سر جان تا کی؟
شکندخون
جای ان است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
مصدر گرفتنم میشه؟ شکستن..شکند
گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
مصدر گرفتنم میشه؟ شکستن..
ای ک از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری
بر حذر باش ک سر میشکند دیوارش
دیوارکوچه
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
خاردیوار
من از رویدن خار سر دیوار دانشتم
که ناکس کس نمی گردد بدین بالانشینی ها
گلخار
گل اگر خار نداشت،
دل اگر بی غم بود،
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی ،
همه بی معنا بود
تلخصبر
نه تلخست صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
دردتلخ
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
آرزودرد
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت بکشم درد که درمان هم ازوست
دردآرزو
چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم
چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی دانی