- ارسالها
- 55
- امتیاز
- 250
- نام مرکز سمپاد
- فرز6
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 95
این نکتهی رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی
هر چیز که در جستن آنی آنی
انکس است اهل بشارت که اشارت دانداین نکتهی رمز اگر بدانی دانی
هر چیز که در جستن آنی آنی
😂💔انکس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست
باز هم نیمه شب گریه و آه آوردمنامم به عاشقی شد و گویند توبه کن
توبت کنون چه فایده دارد که نام شد
آن خواجه را در کویِ ما، در گِل فرو رَفتهست پاخانه از پای بست ویران است
خواجه در بندِ نقشِ ایوان است
خواجه مگو که من منم من نه منم نه من منمآن خواجه را در کویِ ما، در گِل فرو رَفتهست پا
با تو بگویم حالِ او، بَرخوان إِذا جاءَ الْقَضا
من اگر خارم و گر گل چمن ارایی هستمن اگر با من نباشم می شوم تنها ترین
کیست با من گر شوم من باشد از من ما ترین
من که باشم که بر ان خاطر عاطر گذرمحسن خلقی ز خدا می طلبم خوی تو را
تا دگر خاطر ما از تو پریشان نشود
تو به تقصیر خود افتادی ازین در محروممن اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت
فریاد و فغان در غم هجران تو فریادتو به تقصیر خود افتادی ازین در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری
درد و غم هجران تو تسکین شدنی نیستفریاد و فغان در غم هجران تو فریاد
تا چند کنی بر من دلسوخته بیداد
تا کی غم هجران بنهی بر دل ریشم
تا کی نکنی یک شبک از وصل خودم یاد
در نومیدی بسی امید استدرد و غم هجران تو تسکین شدنی نیست
چون موی سپیدی است که مشکین شدنی نیست
تاثیر نبخشید کسی مثل تو بر من
در شعر کسی مثل تو تحسین شدنی نیست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیشدر نومیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است
از آن به دیر مغانم عزیز میدارندشب تار است و ره وادی ایمن در پیش
اتش طور کجا موعد دیدار کجاست
دین و دل بردند و قصد جان کننداز آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاستدین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارددل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زددر کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد
دل را به کف هر که دهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
درون سینه نگنجد ، غمی که من دارمدر ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و اتش به همه عالم زد