بیاید افترا بزنیم!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع f-1391
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • تگ‌ها تگ‌ها
    خلافیت
به منم بزنید جالب به نظر میاد:-"
 
@lopho28 یه انسان خلافکار است که با سرقت هاش امنیت منطقه و اتباع را در ایران خراب کرده است. در تاریخ امروز با سرقت مسلحانه از بانک رفاه کارگران اتباع ضلع غربی تورقوز آباد دستگیر و الان با گیوتین اعدام شد.
صلوات
به منم بزنید جالب به نظر میاد:-"
 
به نظرم باید بهش جایزه داد که به عنوان شهروند به فکر پیریجمعیت کشورشه :)):))
قصاص چیه
قصاص.
در فرهنگ عامیه قصاص به معنی کوشته شدن توسط عوامل دولتی- نیمه دولتی یا غیر رسمی است به دلیل انجام جرم های رده ۳ مثلا
قتل
 
عزیزان به خدا استفهام انکاریه
به خدا می دونم چیه
تیکه زدم
بیخیال!
:|:|:|
 
@azymandias پرسید قصاص چیه تا نشون بده از قوانین سر در نمیاره و به این شکل خودشو از محاکمه به علت ریختن جوهر تو چایی معاونش تبرئه کنه هرچند قاضی به این سادگیا زیر بار نمیره
خدایی چی میگم؟؟؟
 
@azymandias پرسید قصاص چیه تا نشون بده از قوانین سر در نمیاره و به این شکل خودشو از محاکمه به علت ریختن جوهر تو چایی معاونش تبرئه کنه هرچند قاضی به این سادگیا زیر بار نمیره
خدایی چی میگم؟؟؟
برو بالاتر جوهر کیلو چند😎😎😎
 
آقا حیفه اینجا خاک بخوره


@god of teasing که در سایت به عنوان دختری کنکوری با نام سنا شناخته میشود در واقع تاجر ماریجوانا و L.S.D در کشور هست
او ۴۵ سال سن دارد و اسم واقعی او اعظم میباشد
سنا یا در واقع اعظم قصد دارد با شروع کردن بحث های مربوط به مواد مخدر در چتروم ، جنس های خود را به جوانان کنکوری بفروشد و پول آنهارا به جیب بزند

وی تحت تعقیب نزاجا می باشد و امیدواریم که به زودی این مفسد دستگیر بشود
 
@Taha Daneshmand که سعی میکند خود را در سایت شخصی عادی نشان دهد، در حقیقت تانوس پرومکس قرن ۲۱ هست و میخواهد همگان را به کشتن بدهد. این فرد خطرناک با پخش مورفین آمیخته شده با زهر مرگبار افراد جهان را به خواب ابدی میبرد‌.

@my name is tanin که تلاش روزانه خود را مبنی بر نمایان کردن خود در قالب دختری که المپیاد زیست می‌خواند و بسکتبال بازی میکند و همزمان آهنگ هم گوش میدهد در دنیای واقعی یک زیست‌شناس دیوانه است که در آزمایشگاه مخفی اش در زیر زمین خانه‌یشان مخلوطی از جانداران را میسازد؛ خر با انسان، مرد با زن، بچه با زرافه، ماهی با گورخر استوایی نمونه هایی از جنایات این دانشمند اهریمنی است. او که با وجود این حجم از خرابکاری ها، دانشمندی دست تنهاست، نمیتواند موجودات دست ساز خود را کنترل کند و گاه از روی حواس پرتی و گاه از روی ترحم آنها را آزاد میکند.

@مثبت پسری که اعضا او را به عنوان پسری عادی و با علایق و سلایق مختلف میدانند، در خارج از این مانیتور شخصیت ترسناکی دارد. او آخر هفته های خود را در حلی ۶ میگذراند. او که جزو فرماندگان این گروه تروریستی است، هر هفته افراد مهم جهانی را با کمک دانش آموزان مقیم مدرسه به قتل میرساند و جای آنها را با ربات هایی بی فکر که کاملا به صورت شانسی کار میکنند، پر میکند.
 
موضوع جالبیه ...
یکم افترا بزنید تا ایده پیدا کنم :))
 
@taha_d
یک پسری ست ک سعی دارد خود را آرام و بی آزار نشان دهد ولی در اصل این پسر خطرناک با تزریق دسفلوران به کودکان انها را بیهوش و سپس اعضای بدن انها را جدا میکند
 
افترا منم بزنید
 
@Mojo
صاحب رستوران برادران هیتلری در بلوار طاق بستان کرمانشاه هست که با استناد از گزارش های مردمی هر شب بعد از ساعت ۱ بامداد مشروبات الکلی و انواع مواد مخدر را در رستوران خود به مشتریان مخصوص خود میفروشد
طی تحقیقات پلیس این موضوع تایید شد و قرار شد ایشون ناهار و شام کلانتری رو بده تا باهاش کاری نداشته باشیم
 
@feriyall که تا اینک خود را دختری بی آزار معرفی میکرده، معروف ترین ساحره شهر هست. او در دنیایی بدون پرده حیله، دختری با مو های فرفری هست که هر روز از شرق ترین نقطه آسیا تا غرب ترین نقطه آمریکا میرود و گرد های جادویی خود را پخش میکند. مهمترین این گرد ها، گرد خواب آلودگی هست که فرد قربانی را به خمیازه های فراوان و خواب مزمن گرفتار میکند.
(موقع نوشتن این هی خمیازه کشیدم. فک کنم همین الان داره از بالای سرم رد میشه)

@7T پسری که فکر نمی کرد که نقاب پر زرق و برقش به این زودی توسط کاراگاهان ما برداشته بشود، تاکنون خود را پسری گوگولی و مهربون نشان میداد اما واقعیت چیز دیگه ایست. او یکی از بزرگ ترین قاچاقچیان هست که هر روز مقداری مواد را در دهان گربه های مظلوم و کوچک میگذارد که آنها را برایش پخش کنند.

@azymandias در تاریک ترین شب های سال های تاریک، این آزی هست که در کوچه های شهر میگردد. او با قد متغیر خود میتوان از پنجره اتاقتان شما را ببیند. غذای او بچه هایی هست که شب ها دیر میخوابند. پس مراقب باشید ...

@Strawberry او که در ظاهر دختری معمولی است، در مکانی دور افتاده که هیچ کس به جز @7T جای او را نمیداند. او مزرعه ای بین دو رود که تا بینهایت میرود دارد. او در لایه بیرونی مزرعه خود یک دیوار از جنس توت فرنگی دارد که تنها پوششی برای مزرعه مواد مخدر اوست. او آنها را کشت و برداشت میکند و در ساعت ۲۵ شش شنبه هر هفته آنها را به @7T تحویل میدهد.

@SinaSabetifard دانشجویی صاف و ساده به نظر میرسد که دوست دارد به بقیه کمک کند. این صرفا دیدی است که ساده لوحان به او دارند. او جاسوسی بین المللی است که با سفر به کشور های همسایه، فرماندهان و بزرگان سیاسی و مذهبی را به قتل میرساند. ثانیه ای او را با کت و شلواری سیاه درون یک مجلس زیبا کنید! آیا چاقوی درون آستین او را میبینید؟ تفنگ درون دستش را چی؟
 
@Who.am.i پسری گمنام و کمتر شناخته شده در سایت. شاید کاملا عادی و ساده به نظر میرسد. اما در بین قاچاقچیان یکی از معروف ترین هاست. او زنده یا مرده ی دانش آموزان هفتمی مدرسه یشان را به واسطه هایی مانند @taha_d میفروشد. طاها هم یا از آنها استفاده شخصی میکند و یا آنها را به پولداران عرب میفروشد. با مردگان آبگوشتی خوشمزه صرف میشود که در مجالس باشکوه خورده میشوند. زندگان هم بعد از آبگوشت به عنوان برده استفاده میشوند.
 
پرونده دستگیری باند خلافکار آدم ربا با شکایت @tanin* تشکیل شد

@tanin* ماجرا را اینطور تعریف کرد : "روز پنجشنبه ۱۳ ام آبان ماه ۱۳۹۶ در حال رفتن به سر کار بودم که سه نفر جلوی راهم را گرفتند و ادعا داشتند که ماموران پلیس هستند و حکم جلب من را دارند و با زور گاز اشک آور و چاقو من را سوار ماشین کردند و به خارج از شهر رفتیم ، آنها کارت بانکی و رمز آنرا با تهدید از من گرفتند و ۱۸ میلیون تومن از حساب من برداشتند و مبلغ خیلی کمی به من پس دادند تا بتوانم به شهر برگردم"
او پس از این اتفاقات به نزدیک ترین کلانتری مراجعه میکند و شکایت خود را از این سه نفر اعلام میکند
پس از مدت کمی از این شکایت و تشکیل این پرونده هر سه نفر دستگیر میشوند
@Arm.Karimi و @SinaSabetifard و @و 10 نفر دیگر [رامتین جان تگ نشدی!]
همان سه نفری بودند که اقدام به آدم ربایی کرده بودند

یکی از این سه نفر در اعترافات خود گفت : "ما با دستور شخصی به نام طاها در ازای دریافت مبلغ خوبی دست به آدم ربایی و اخاذی زدیم ، طاها را نمیشناسیم ، او همیشه با شماره‌ی ناشناس با ما تماس میگیرد ، ما هرگز او را ندیده ایم "

تلاش های پلیس برای یافتن حتی یک سر نخ از متهم اصلی پرونده بی فایده بود
با اصرار های بسیار شاکی ، پرونده به هیئت قضایی دادگاه کیفری ارجاع داده شد

کاراگاهان دست به کار شدند و پس از جست‌وجوی بسیار به @taha_d رسیدند که در واقع برای اینکه هویتش ناشناس بماند خودش را با نام طاها معرفی کرده بود

در واقع وی شخصی ۶۰ ساله به نام پرویز است که در یکی از ارگان های مهم عضویت دارد و سابقه چندین مورد خلاف را دارد
متهم برای هر مورد آدم ربایی تیم جدیدی را تشکیل میداده است

با بدست آمدن این اطلاعات و تلاش کارآگاهان ، پنج متهم دیگر شناسایی و دستگیر شدند متهمان تحت بازجویی قرار گرفتند و یکی از آن‌ها گفت: "سرکرده ما مدعی بود با شاکی اختلاف حساب ۱۰ میلیاردی دارد به همین خاطر از ما کمک خواست. از ماجرای آدم ربایی اطلاعی نداشتیم"

در حالیکه تعداد اعضای این باند به هشت‌نفر رسیده بود سرانجام سرکرده باند (پرویز ملقب به طاها) نیز در یک عملیات پلیسی در یکی از ویلا های لواسان تهران همراه با کشف چندین قبضه سلاح، نقاب و ماسک دستگیر شد

با تکمیل شدن اطلاعات و دستگیری متهمان پرونده ، پرونده به دادگاه شعبه یک استان تهران ارسال شد و متهمان و شاکی (@tanin* ) در دادگاه حاضر شدند
اما چون پرویز در دادگاه حضور نداشت به درخواست شاکی جلسه‌ی دادگاه با حضور سرکرده باند به وقت دیگری موکول شد
 
روز ۱۸ ام تیر ماه سال ۱۳۹۸



خانواده ای که ساکن شهرری بودند به کلانتری ۱۰۰ ملت مراجعه میکنند و میگویند که پسرشان ۳ روز است که ناپدید شده است و خبری از او ندارند
آنها نمیدانستند که پسراشان آخرین بار با چه کسی بوده و کجا رفته

چند روز پس از جستجو های پلیس ، جنازه ای سوزانده شده در کنار جاده ساوه پیدا شد
پلیس شک داشت که احتمالا این جنازه مربوط به پسر این خانواده باشد
قاتل کار خود را خوب بلد بود ، با سوزاندن جنازه تقریبا سرنخی برای پلیس نبود که پیدایش کنند
پس از آزمایشات سخت DNA از خانواده مقتول و جنازه پلیس متوجه شد که دقیقا این جنازه مربوط به همان پسر است

با بررسی های شماره موبایل مقتول ، پلیس متوجه میشود که موبایل مقتول آخرین بار در حوالی مولوی
خاموش شده است
پلیس این موضوع را به خانواده مقتول اطلاع میدهد و با شنیدن این خبر برادر مقتول میگوید که برادرش در آن حوالی یک دوست داشته
دوست مقتول کسی نبود جز @شیطان رجیم

مقتول با @شیطان رجیم سالیان زیادی بود که رفیق هم بودند و رابطه ای بسیار صمیمی باهم داشتند
بنظر نمیرسید که این قتل کار او باشد ، اما خب با توجه به شواهد تا حدودی او را مجرم میدانستند

پلیس سریع دست به کار شد و به منزل متهم رفتند ، هیچکس نبود و کسی از او خبری نداشت
اداره آگاهی با استعلام از اداره راهنمایی و رانندگی شماره پلاکی که به نام @شیطان رجیم بود را پیدا کردند و او را تعقیب میکردند
چیزی نگذشت که @شیطان رجیم با خودروی پراید سفید در حوالی کرمان توسط دوربین های کنترل سرعت رویت شد
@شیطان رجیم دستگیر شد و به تهران منتقل شد

او در اوایل اعترافات خود ، خود را بی گناه میدانست و ادعا میکرد که از مقتول خبری نداشته است و او را مدتی هست که ندیده است
اما پلیس استعلام شماره موبایل اورا داشت ، آخرین تماس مقتول با @شیطان رجیم بود
بالاخره پس از چندین روز @شیطان رجیم به قتل خود اعتراف کرد
او در اعترافات خود میگفت : (( مقتول مبلغ ۲۰۰ هزار تومن به من بدهکار بود ، من شدیدا به آن پول احتیاج داشتم و هرچقدر از او درخواست میکردم که پولم را پس بدهد پس نمیداد، با او تماس گرفتم و به او گفتم که میخواهم ببینمش ، اورا به خانه ام کشاندم و با چند ضربه چاقو اورا به قتل رساندم ، بعد قتل برای اینکه ردی از خودم نذارم ، جنازه اورا سوزاندم و در کنار جاده ، جایی که هیچ دوربینی نبود رها کردم))

دادگاه این پرونده قتل هولناک هنوز برگذار نشده است و پس از جلسه دادگاه حکم قاتل صادر و اجرا خواهد شد .

داداش حلالم کن :))
 
روز ۱۸ ام تیر ماه سال ۱۳۹۸



خانواده ای که ساکن شهرری بودند به کلانتری ۱۰۰ ملت مراجعه میکنند و میگویند که پسرشان ۳ روز است که ناپدید شده است و خبری از او ندارند
آنها نمیدانستند که پسراشان آخرین بار با چه کسی بوده و کجا رفته

چند روز پس از جستجو های پلیس ، جنازه ای سوزانده شده در کنار جاده ساوه پیدا شد
پلیس شک داشت که احتمالا این جنازه مربوط به پسر این خانواده باشد
قاتل کار خود را خوب بلد بود ، با سوزاندن جنازه تقریبا سرنخی برای پلیس نبود که پیدایش کنند
پس از آزمایشات سخت DNA از خانواده مقتول و جنازه پلیس متوجه شد که دقیقا این جنازه مربوط به همان پسر است

با بررسی های شماره موبایل مقتول ، پلیس متوجه میشود که موبایل مقتول آخرین بار در حوالی مولوی
خاموش شده است
پلیس این موضوع را به خانواده مقتول اطلاع میدهد و با شنیدن این خبر برادر مقتول میگوید که برادرش در آن حوالی یک دوست داشته
دوست مقتول کسی نبود جز @شیطان رجیم

مقتول با @شیطان رجیم سالیان زیادی بود که رفیق هم بودند و رابطه ای بسیار صمیمی باهم داشتند
بنظر نمیرسید که این قتل کار او باشد ، اما خب با توجه به شواهد تا حدودی او را مجرم میدانستند

پلیس سریع دست به کار شد و به منزل متهم رفتند ، هیچکس نبود و کسی از او خبری نداشت
اداره آگاهی با استعلام از اداره راهنمایی و رانندگی شماره پلاکی که به نام @شیطان رجیم بود را پیدا کردند و او را تعقیب میکردند
چیزی نگذشت که @شیطان رجیم با خودروی پراید سفید در حوالی کرمان توسط دوربین های کنترل سرعت رویت شد
@شیطان رجیم دستگیر شد و به تهران منتقل شد

او در اوایل اعترافات خود ، خود را بی گناه میدانست و ادعا میکرد که از مقتول خبری نداشته است و او را مدتی هست که ندیده است
اما پلیس استعلام شماره موبایل اورا داشت ، آخرین تماس مقتول با @شیطان رجیم بود
بالاخره پس از چندین روز @شیطان رجیم به قتل خود اعتراف کرد
او در اعترافات خود میگفت : (( مقتول مبلغ ۲۰۰ هزار تومن به من بدهکار بود ، من شدیدا به آن پول احتیاج داشتم و هرچقدر از او درخواست میکردم که پولم را پس بدهد پس نمیداد، با او تماس گرفتم و به او گفتم که میخواهم ببینمش ، اورا به خانه ام کشاندم و با چند ضربه چاقو اورا به قتل رساندم ، بعد قتل برای اینکه ردی از خودم نذارم ، جنازه اورا سوزاندم و در کنار جاده ، جایی که هیچ دوربینی نبود رها کردم))

دادگاه این پرونده قتل هولناک هنوز برگذار نشده است و پس از جلسه دادگاه حکم قاتل صادر و اجرا خواهد شد .

داداش حلالم کن :))
حاجی برگام :)) :)) 👍

رفع اسپم: @*100RA* ماشینارو انگولک میکنه و متجاوز سریالی به ماشین هاست :-"
 
سایه‌های خون...

تهران، ساعت 00:43، خارج از محدوده شهرک صنعتی


بوی بنزین سوخته و لاستیک‌های داغ، تو هوا پیچیده بود. @*100RA* دست به فرمون، نگاهش رو به آیینه‌ی بغل دوخته بود.
- @*100RA* : «طنین، چرا هنوز خبری نشد؟»​
@Tanin-T با استرس گوشی رو بالا آورد. دستش عرق کرده بود.
- @Tanin-T : «سکوت کن، دارم چک می‌کنم.»​
گوشی رو بالا گرفت. پیام جدیدی روی صفحه اومده بود:
Observer_404:

"بسته تحویل داده شد. آماده‌ی خروج باشید."

صدرا گاز داد و پژو پارس مشکی‌شون تو جاده‌ی خاکی شلیک شد. @شیطان رجیم ، روی صندلی عقب نشسته بود و سیگارش رو با فندک روشن کرد. دود رو بیرون داد و زمزمه کرد:
- @شیطان رجیم : »الان پلیس هم افتاده دنبالمون.»​
@Tanin-T لرزید.
"ما چی کار کردیم؟!"

بازگشت به گذشته:
شش ماه قبل، طنین و صدرا فقط دو تا دانش‌آموز ساده‌ی تجربی بودن که آرزو داشتن دکتر بشن. اما @شیطان رجیم همه چیز رو تغییر داد.
@شیطان رجیم ، رهبر یه گروه مرموز به نام "404" بود. یه باند خلافکاری حرفه‌ای که تو کارهای قاچاق، قتل‌های قراردادی و تبادل اطلاعات طبقه‌بندی‌شده دست داشت. اما عجیب‌ترین چیز، این بود که هیچ پرونده‌ی ثبت شده‌ای ازشون نبود. هیچ سابقه‌ای، هیچ شاهدی، هیچ ردی. انگار اصلا وجود نداشتن.
اون‌ها به @Tanin-T و @*100RA* نزدیک شدن، بهشون گفتن:
- «می‌خواین پول واقعی دربیارین؟ نه پولی که توی بیمارستانای دولتی با طبابت درمیارین. پول واقعی، با طعم خون.»​
و @Tanin-T که همیشه دنبال هیجان بود، وسوسه شد. صدرا، که همیشه دنبال ماشین‌های مدل بالا بود، تسلیم شد.
اونا دیگه یه دانش‌آموز ساده نبودن. اونا عضو "404" شده بودن.

ساعت 02:10 - داخل یه انبار متروکه

نور چراغ سقفی روی زمین سیمانی افتاده بود. طنین و صدرا، دست و پا بسته نشسته بودن، صورتاشون خونی و چشم‌هاشون از ترس گشاد شده بود.

مقابلشون، یه صندلی بود. روش یه مردی نشسته بود که صورتش پر از خون بود. انگار کتک سنگینی خورده بود.

@شیطان رجیم کنار صندلی ایستاده بود، یه چاقوی نقره‌ای توی دستش، و گفت:
- @شیطان رجیم : «ما هرگز کسی رو نمی‌کشیم... ما فقط ردپاها رو پاک می‌کنیم.»​
بعد چاقو رو گذاشت کف دست @Tanin-T و گفت:
- @شیطان رجیم : «بیا، اینو بگیر. وقتشه اولین ردپاها رو پاک کنی.»​
طنین دستش لرزید. قلبش می‌خواست از سینه‌اش بزنه بیرون.
مرد زندانی نفس‌نفس می‌زد. صدرا با وحشت گفت:
- @*100RA* : «نکن @Tanin-T ... این یه بازیه! ما دانشجو بودیم، نه قاتل!»​
@شیطان رجیم خندید، "شما دیگه دانشجو نیستین. شما عضو 404 هستین.".
طنین چاقو رو تو دوستش فشار داد. دستش می‌لرزید. قطره‌های عرق روی پیشونیش نشست.

مرد اسیر با صدای ضعیفی نالید:
- «تو یه قاتل نیستی...»​
و همون لحظه، همه چیز تاریک شد.

صبح روز بعد - پلیس تهران

سرهنگ @Ali pasha ، توی دفترش نشسته بود، به یه پرونده‌ی قطور خیره شده بود. پرونده‌ای که هیچوقت حل نشده بود.

پرونده‌ی باند 404
چیزی که همه‌ی کارآگاه‌ها رو به وحشت انداخته بود، این بود که تمام اعضای شناخته‌شده‌ی این باند، یه روز ناپدید شده بودن. انگار که از صفحه‌ی زمین پاک شده باشن.

اما حالا، یه ردپا پیدا شده بود.
دوربین‌های جاده‌ای یه پژو پارس مشکی رو ضبط کرده بودن که حوالی یک انبار درست لحظاتی قبل از آتش‌سوزی و انفجار مرگبار اونجا، دیده شده بود.

سرهنگ عینکش رو از چشمش برداشت و آهسته گفت:
- @Ali pasha : «پس هنوز زنده‌ان... ولی کی فرمانده‌ی اصلیه؟»​

چند روز بعد - مخفیگاه 404

@شیطان رجیم تو سایه‌ها نشسته بود. لبخندش محو شده بود.
موبایلش رو بالا آورد. پیام جدیدی اومده بود.

Observer_404:

"همه چیز طبق برنامه‌ست. ولی یکی داره اطلاعات لو میده."
چشم‌های @شیطان رجیم تنگ شد. توی تاریکی، نگاهش رو به @Tanin-T و @*100RA* دوخت.

- @شیطان رجیم : «بین ما یه خائن هست...»
و صدای شلیک اسلحه‌ای که از ضامن خارج شد، سکوت رو شکست....
 
Back
بالا