مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
 
شرم از ان چشم سیه بادش و مژگان بلند
هر که دل بردن او دید و در انکار منست
 
تو که در خواب بوده‌ای همه شب
چه نصیبت ز بلبل سحر است
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بی‌ثمر است
 
تا این دل من همیشه عشق اندیش است
هر روز مرا تازه بلایی پیش است
 
تمنا و استدعا را گفتند برای امیدواران
معشوق نباشد جز تسلی بر نمی‌آید
 
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد..
دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی
پخته تویی، خام تویی، خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی، این همه گفتار مرا
 
دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی
پخته تویی، خام تویی، خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی، این همه گفتار مرا
اگر آتش است یارت تو برو در او همی سوز
به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
 
Back
بالا