دریغا ویس من امید شاهانترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود
نسبت عشق به من نسبت جان است به تندریغا ویس من امید شاهان
دریغا ویس من اورنگ ماهان
نه هر تخمی درختی راست رویدنسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاقترم یا تو به من..
در فکر فتح قله قافم که آنجاستنه هر تخمی درختی راست روید
نه هر رودی سرودی راست گوید
تهمتن ببردش به ایوان خویشدر فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست..
تنها گناه ما طمع بخشش تو بودتا این دل من همیشه عشق اندیش است
هر روز مرا تازه بلایی پیش است
دانی که چرا سر نهان با تو نگویمتمنا و استدعا را گفتند برای امیدواران
معشوق نباشد جز تسلی بر نمیآید
یاد باد آن شب کان شمسهی خوبان طرازدانی که چرا سر نهان با تو نگویم
طوطی صفتی محرم اسرار ندانی..
ز جلال تو جلیلم ز دلال تو دلیلمیاد باد آن شب کان شمسهی خوبان طراز
به طرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز
مدعی خواست که آید به تماشاگه رازز جلال تو جلیلم ز دلال تو دلیلم
که من از نسل خلیلم که در این آتش تیزم
دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام توییمدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینهی نامحرم زد..
اگر آتش است یارت تو برو در او همی سوزدانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی
پخته تویی، خام تویی، خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی، این همه گفتار مرا