مشاعره

[خرامان]

تو مو میبینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو بینی و او اشارت های ابرو

وز غیر تو هرجا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود

 

[Miss_Shellby]

وز غیر تو هرجا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود

در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
انچه باقی بود ان هم در پشیمانی گذشت

 

[خرامان]

در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
انچه باقی بود ان هم در پشیمانی گذشت

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

 

[Miss_Shellby]

تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است
جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من ایی که نیستم

 

[خرامان]

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من ایی که نیستم

مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده را بگیری مردی

 

[…Again]

مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده را بگیری مردی

یادم معطر میشود وقتی که یادت میکنم
ای یاد تو مستانگی هشیار مگذارم مرا

 

[Miss_Shellby]

یادم معطر میشود وقتی که یادت میکنم
ای یاد تو مستانگی هشیار مگذارم مرا

از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو ...😂

 

[خرامان]

از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو ...😂

وزو بستدی نیز هر سال باژ
چرا داد باید به هامال باژ

 

[Miss_Shellby]

وزو بستدی نیز هر سال باژ
چرا داد باید به هامال باژ

ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده ی یار

 

[خرامان]

ژاله بر لاله فرود آمده هنگام سحر
راست بر عارض گلبوی عرق کرده ی یار

روندگان طریقت ره بلا سپردند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

 

[فائزه.]

روندگان طریقت ره بلا سپردند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

ز تمام بودنی ها، تو همین از آنِ من باش
که به غیر با تو‌ بودن دلم آرزو ندارد

 

[Neuro_Yasna]

ز تمام بودنی ها، تو همین از آنِ من باش
که به غیر با تو‌ بودن دلم آرزو ندارد

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می‌کنم هر شب

 

[فائزه.]

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می‌کنم هر شب

به غم کسی اسيرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من، که در او اثر ندارد
غلط است هر که گويد که به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد

 

[خرامان]

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می‌کنم هر شب

دو قبضه جان همی باشد دو غمزه ناوک مژگانت
زهی ناوک زهی زوبین بنامیزد بنامیزد

 

[Miss_Shellby]

دو قبضه جان همی باشد دو غمزه ناوک مژگانت
زهی ناوک زهی زوبین بنامیزد بنامیزد

دوستان همدلم ساز مخالف می زنند
مشکل از ناسازی ساز بدآهنگ من است

 

[…Again]

دوستان همدلم ساز مخالف می زنند
مشکل از ناسازی ساز بدآهنگ من است

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

 

[Miss_Shellby]

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

درشتی کند با غریبان کسی
که نابوده باشد به غربت بسی

 

[…Again]

درشتی کند با غریبان کسی
که نابوده باشد به غربت بسی

ید ظلم جایی که گردد دراز
نبینی لب مردم از خنده باز

 

[Miss_Shellby]

ید ظلم جایی که گردد دراز
نبینی لب مردم از خنده باز

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

 

[…Again]

زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد