مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دل می‌رود ز دستم، صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت
 
دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود..
دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من؟
 
دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست، از دست دل بر سر من؟
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
 
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
دل هر ذره که بشکافی، آفتابیش در میان بینی
که ذره ذره جهان در اوست، از آن همه جا نشان بینی
 
دل هر ذره که بشکافی، آفتابیش در میان بینی
که ذره ذره جهان در اوست، از آن همه جا نشان بینی

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
 
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
 
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
تا به جان خواهمت ای دوست، بدان دل شادم
گرچه جان می‌رود از دست، تو را می‌خواهم
 
تا به جان خواهمت ای دوست، بدان دل شادم
گرچه جان می‌رود از دست، تو را می‌خواهم
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
 
Back
بالا