مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تنگی زبان در دهان باز بسته‌است
تردید در دل، رازها را پنهان کرده‌است
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
 
ما در دل شب، راز عشق را فاش کنیم
مهر تو را در دل، با دعاهای خود جا کنیم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
 
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
من به عشق تو، جانم را فدای تو می‌کنم
محبت تو را، چون جان خویشتن، در دل دارم
 
من به عشق تو، جانم را فدای تو می‌کنم
محبت تو را، چون جان خویشتن، در دل دارم
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
 
ما در میخانه، عشق را به سحر می‌خوانیم
محبت را در دل، به جانانه می‌سپاریم
چقدر با م گفتیم
 
ما در میخانه، عشق را به سحر می‌خوانیم
محبت را در دل، به جانانه می‌سپاریم
چقدر با م گفتیم
ما ازموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید ازین ورطه رخت خویش
 
Back
بالا