مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تا نسوزی عشق را هرگز نمی فهمی که چیست
گاه بخشیدن، گهی آغوش و گه درد و غم است
تسلای دل سوزان دمی هم رخ نمایان کن
که داغی بس جگر سوز و دلی بس پر شرر دارم
 
تسلای دل سوزان دمی هم رخ نمایان کن
که داغی بس جگر سوز و دلی بس پر شرر دارم
ماه كنعاني من مسند مصر آن تو شد
وقت آن است كه بدرود كني زندان را
 
یار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن
یک قطره آب خوردم و دریا گریستم
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
 
دیدی که مرا هیچکس یاد نکرد؟
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی !

سیمین بهبهانی
 
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی !

سیمین بهبهانی
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
در قفس بودم رهایم کرد و رفت
 
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر اینجاست
تو نیکی کن به مسکین و تهیدست
که نیکی خود سبب گردد دعا را
"پروین اعتصامی"
 
Back
بالا