مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
دل من رای تو دارد
سر سودای تو دارد
در عشق خلاصه جنون از من خواه
جان رفته و عقل سرنگون از من خواه
صد واقعه روز فزون از من خواه
صد بادیه پر آتش و خون از من خواه
 
در عشق خلاصه جنون از من خواه
جان رفته و عقل سرنگون از من خواه
صد واقعه روز فزون از من خواه
صد بادیه پر آتش و خون از من خواه
هر نفسی بگوییم عقل تو کو چه شد تو را
عقل نماند بنده را در غم و امتحان تو
مولانا
 
وحی آمد کین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
 
تو را در دلبری دستی تمام است
مرا در بی دلی درد و سقام است
 
تو اندر کشور تن پادشاهی
زوال دولت خود چند خواهی
یارب تو مرا به نفس طناز مده
با هر چه به جز تست مرا ساز مده
من در تو گریزان شدم از فتنه خویش
من آن توام مرا به من باز مده
 
آن سایه تو جایگه و خانه ماست
وان زلف تو بند دل دیوانه ماست
تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم
 
تو خوش می‌باش با حافظ برو گو خصم جان می‌ده
چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم سردم
من شیشه زنم بر آن دل سنگ خوشش
تا جنگ کند بشنوم آن جنگ خوشش
تا بفروزد به خشم آن رنگ خوشش
تا بخراشد مرا بدان چنگ خوشش
 
شب فراق نداند که تا سحر چند است
مگر کسي که به زندان عشق در بند است
 
هر گه که دل به عشق دهي خوش دمي بود
در کار خير حاجت هيچ استخاره نيست
ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست
باباطاهر
 
ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست
باباطاهر

تو را تا آسمان صاحب نظر کرد
مرا مفتون و مست و بی خبر کرد
 
در گلشن بوستان رویش
زنگی بچگان ز ماه زاده

سعدی
 
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
 
Back
بالا