یکبار به مردم و مرا کس نگریستدل پیش کسی باشد و تن در بر دیگر
مردن به از ان است که در بند بمانی
دی بود چنان دولت و جان افروزیتنت به ناز طبیبان نیاز مند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
چه وضعشه حاجی ؟
من سه چارتا پست اینجا بیشتر نذاشتم ولی همه اش با ت بوده![]()
|||||
می شود پرده چشمم پر کاهی گاهییوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم
یا رب از کرده به لطف تو پناه آوردیممی شود پرده چشمم پر کاهی گاهی
دیده ام هر دو جهان را به نگاهی گاهی
وادی عشق بسی دور و درازست ولی
طی شود جاده صد ساله به آهی گاهی
نکویی و رحمت به جای خود استهر کجا نور است خود را چون سمندر داشتن
هر کجا نار است چون پروانه خود را باختن
نکویی و رحمت به جای خود است
ولی با بدان نیک مردی بد است
سعدی
یا چشم بپوش از من و از خویش برانمترا که هر چه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
تا کی غم آن خورم که دارم یا نهمي رود عمر عزيز ما، دريغا چاره چيست
دي برفت و ميرود امروز و فردا، چاره چيست