مشاعره

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو ،این چه نگاه کردن است ؟
 
تو زانچه بگفتند بسی بهتر بودی
بر جان و روان پدرانت بفزودی
چندان که توانستی رحمت بنمودی
چندان که توانستی ملکت بزدودی
کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی
دشوار تو آسان شد و آسان تو دشوار

منوچهری

با مسمط چجوری باید مشاعره کرد؟ یه بیت بسه یا کلش؟:))
 
تو زانچه بگفتند بسی بهتر بودی
بر جان و روان پدرانت بفزودی
چندان که توانستی رحمت بنمودی
چندان که توانستی ملکت بزدودی
کشتی حسنات و ثمراتش بدرودی
دشوار تو آسان شد و آسان تو دشوار

منوچهری

با مسمط چجوری باید مشاعره کرد؟ یه بیت بسه یا کلش؟:))
روز شادیست غم چرا باید خورد
امروز می از جام وفا باید خورد
مولوی
 
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بران خوش که هنوزش نفسی می‌آید

حافظ
 
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد
رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
 
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

مولانا
 
شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

مولانا
مرده اگر ببیندت فهم کند که سر خوشی
چند نهان کنی که می فاش کند نهان تو
مولانا
 
هر که عیب دگران پیش تو اورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
 
مرا عمری به دنبالت کشاندی ...
سرانجامم به خاکستر نشاندی
 
آخرین ویرایش:
یارب تو مرا به نفس طناز مده / باهرچه به جز توست مرا ساز نده
 
باید با "میم" می‌بود

یک هفته مانده است که یک سال بگذرد
از آن قرار من که مرا بیقرار کرد
دل و دینم شد دلبر به ملامت برخواست / گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
 
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
ان که هرگز نتوان یافت همانندش را
 
این شب پریشان پریشان سحر می‌شود
روز نو گل افشان گل افشان به ما می‌رسد

فریدون مشیری
 
Back
بالا